گفت و گوی صمیمانه اوشیدا با خانواده شهید احمد آغاز؛

شهادت، مرگ در راه ارزش‌هاست/ تیر دقیقاً به پیشانی ایشان اصابت می کند

9 تير 1393 ساعت 12:47

اوشیدا: دیدم در باغی سرسبز و زیبا قدم می زنم موجوداتی که صورت انسان داشتند دور سرم پرواز می کنند.


به گزارش پایگاه خبری اوشیدا:

بسم رب الشهداء و الصدیقین

شهادت مرگي است، انتخاب شده، مرگي كه انسان به سوي آن مي‌رود نه آنكه به سوي انسان بيايد و اهميت و ارزش شهيد و شهادت نيز از همين جا سرچشمه مي‌گيرد.

در دنياي پرفتنه امروز كه عصر انفجار اطلاعات لقب گرفته است و در زمانه‌اي كه مرزهاي جغرافيايي، معنا و مفهوم پيشين خود را در ساختار جديدي از معرفت و تحول مبنايي در حيات بشري، رفته رفته از دست مي‌دهند و اقتدار ملي هر كشور در بعد فرهنگي آن جلوه و ظهور مي‌يابد، پاسداري از ارزش‌هاي فرهنگي، رويكردي واقع‌بينانه و استراتژيك خواهد بود. چنين است كه هر ندايي از رهايي و هر پرچمي از آزادگي در گستره گيتي، مورد هجوم توفان‌‌هاي زهرآگين اتحاديه جهاني زر و زور و تزوير قرار مي‌گيرد.

در اين ميان، رسالت همه آناني كه به عدالت، آزادي و رهايي مي‌انديشند و به آرمان بزرگ پيامبران ايمان دارند، آن است كه از فرهنگ ايستادگي و وارستگي در اين تهاجم بي‌حساب با هر وسيله ممكن صيانت و پاسداري كنند.
درخشان‌ترين و فروزان‌ترين ستاره آسمان فرهنگ رهايي، مشعل پرفروغ فرهنگ شهادت است.

تكريم و تعظيم شهيدان، تلاشي مقدس است در برافراشتن پرچم‌هاي سرخ استقلال و آزادي بشريت، از يوغ ذلت و اسارت و گام بلندي است در راستاي احياي ارزش‌هاي مكتب توحيد و عدالت؛ زيرا كه،" شهادت، مرگ در راه ارزش‌هاست " و هر شهيد، مشعلي است كه در بلنداي عزت و سرافرازي يك ملت، جاودانه مي‌درخشد.

با این مقدمه سرشار از فرهنگ ایثار و مقاومت قصد داریم با یکی از شهدای والامقام سیستان و خانواده بزرگوارش آشنا شویم .


 


جان محمد آغاز برادر شهید احمد آغاز به نیابت از پدر و مادر بزرگوارشان که دارفانی دنیا را بدرود گفتند،از برادر شهید و خصوصیات منحصر به فرد او اینگونه سخن می گوید؛




 پدر شهید احمد آغاز


شهید احمدآغاز در خانواد ه ای مذهبی و متوسط از نظر اقتصادی به دنیا آمد، پدر کشاورز بود و از این طریق خانواده امرار معاش می کرد، این خانواده دارای هفت فرزند دختر و دو فرزند پسر بوده که شهید احمد فرزند ششم خانواده و پسر دوم محسوب می شد.
در سال تحصیلی ۵۸- ۵۷ همزمان با پیروزی شکوهمند اسلامی موفق به اخذ مدرک دیپلم گشت و در سال ۵۸ به خدمت سربازی در نیروهای انتظامی اعزام شد و پس از اتمام دوره آموزش بیشترین خدمت را در پاسگاه چاه خرما از پاسگاه های مرزی آن زمان سیستان گذراند.
بعد از خدمت سربازی در سال ۶۰ با عنوان دفتر دار در آموزش و پرورش زابل در مدرسه راهنمایی ادیمی مشغول به کار شد و در سال ۱۳۶۴ آموزش و پرورش وقت آزمونی از دفتر دارانی که تمایل به تغییر وضعیت خود داشتند گرفت و ایشان در آن آزمون قبول و سال تحصیلی ۶۵-۶۴ در یکی از روستاهای بخش میرجاوه با عنوان آموزگار خدمت کرد.
سال تحصیلی ۶۵ و ۶۶ مجدداً به شهر زابل منتقل و با وجود آنکه برادر ایشان معاون وقت آموزش و پرورش زابل بودند به هیچ وجه برای تعیین محل خدمت به ایشان مراجعه ننمودند و همانند سایر همکاران خود بر اساس امتیاز در یکی از مدارس حاشیه شهر که در آن موقع بدترین دبستان از نظر امکانات و شرایط فیزیکی به حساب می آمد ( به نام شهید باقر صدر و شهید آغاز فعلی ) مشغول به کار گردید و در همان سال بود که ایشان به همراه کاروان راهیان کربلا به جبهه اعزام شدند.

منش و ادب شهید
شهید نوجوانی بسیار فهمیده و مهربان و خانواده دوست و دارای قدرت درک بسیار بالایی بودند و از انجام هیچ نوع کمکی به اطرافیان خود دریغ نمی کردند.تمام اهل خانواده از ایشان راضی بودند و او را بسیار دوست می داشتند. وی فرزند ششم خانواده بود یعنی قبل از ایشان چهار خواهر و یک برادر و پس از ایشان نیز سه خواهر دیگر بودند.
ایشان در زمینه کشاورزی به پدرم کمک می کرد و برای آوردن علوفه جهت خوراک دام با موتور سیکلت به صحرا می رفت و پس از جمع آوری علوفه همراه پدرم به خانه برمی گشت و در انجام کارهای خانه نیز با سایر اعضای خانواده همکاری می کرد ، مثلاً زمانی که مادرم آرد را جهت تهیه نان خمیر می کردایشان برای آماده کردن تنور برای پخت نان به مادرم کمک می کرد و مقداری هیزم را روی پشت بام می آورد و در تنور می ریخت و آن را برای پخت نان روشن می کرد.




مادر شهید احمد آغاز


فرزندی ممتاز برای خانه و جامعه


در مدرسه نیز دانش آموزی بسیار کوشا و ساعی بودند و در دروس مختلف نمرات بسیار بالایی کسب می نمودند و تمام کادر مدرسه نیز از ایشان راضی بودند و او را جز شاگردان ممتاز می دانستند.
بسیار مومن و خوش رفتار بود و همانطور که در خانه با اعضای خانواده بسیار گرم و صمیمی برخورد می کردند بیرون از خانه نیز با همسایگان ، آشنایان و مخصوصا دوستان خویش نیز خوش برخورد و بسیار عاطفی و مهربان بودند.
ایشان در انجام فرائض دینی بسیار فعال بودند ، در حد امکان نمازهای یومیه را در مسجدمحل به جماعت می خواندند، روزه می گرفتند و قرآن می خواندند و در فعالیت های پایگاه بسیج مسجد محل نیز شرکت داشتند، نسبت به مسئله حرام و حلال در زندگی بسیار مراقب بودند و به دیگران نیز توجه به این نکته را یادآوری می کردند.
شهید از کودکی با بیماری دست و پنجه نرم کرد، به طوری که در کودکی بر اثر بیماری که ایشان به آن ابتلا گشته بود ، امید به زنده ماندن ایشان نزد اطرافیان به شدت کاهش پیدا کرده بود اما از آنجایی که تقدیر الهی برای این بزرگوار شهادت نوشته شده بود ، خداوند او را برای خانواده زنده نگاه داشت.
او با وجود ابتلا به رماتیسم قلبی اما هیچ گاه کمک به اعضای خانواده خود را فراموش نکرد سرکشی از خواهران با دوچرخه ای که داشت یا رفتن به زمین کشاورزی برای کمک به پدر با موتور سیکلت از کارهای مستمر روزانه او بود.

خواهرزاده شهید خاطره ای از ایشان نقل می کند که :
ابتدای سن تکلیف من مصادف بود با تیر ماه و گرمای شدید تابستان هنگام ظهر ایشان به خانه ما وارد شدند ، ابتدای ورود سراغ من را از مادر می گیرند و مادرم در جواب می گویند: مشغول استحمام است...بیرون که آمدم پس از سلام و احوال پرسی رو به من و البته با حالتی کاملاً جدی گفتند روزه ات به درد خودت می خورد.
با کمال تعجب علت را پرسیدم گفت: دایی جان خداوند روزه را برای درک شرایط گرسنگان و تشنگان بر انسان واجب کرد، لذا باید تشنگی و گرمای هوا را برای رضای خدا تحمل نمود،با این سخن شهید تا مدت ها عذاب وجدان مرا رها نمی کرد و مدام خود را سرزنش می کردم که چرا برای کاهش تشنگی و عطش خود این کار را انجام دادم.
در بحث اعزام ایشان به جبهه بعضی از اطرافیان و نزدیکان با اعزام ایشان به جبهه مخالف بودند و می گفتند تو که کار و شغل دولتی خود را داری ، بیماری قلبی نیز داری، الزامی برای حضور تو در جبهه نیست، اما جواب ایشان جوابی بود که هیچ کس را یارای مقابله با آن نبود و آن جوابی بود که اکثر جوانان آن دوره می دادند:
فردای قیامت هنگامی که رسول اکرم (ص) از ما در باره جهاد در راه دینش بپرسد با چه رویی جواب پیامبر را بدهیم؟

در زمینه رعایت حلال و حرام می توان به این خاطره جالب اشاره کرد :
روزی ایشان مشغول تصحیح اوراق امتحانی دانش آموزان خود بودند. که یکی از خواهرزاده های ایشان خودکاری که شهید باآن مشغول تصحیح اوراق بود را بر می دارد تا مطلبی را یادداشت کند که فوراً با واکنش تند و جدی ایشان مواجه می شوند که این خودکار،خودکار بیت المال و مال مدرسه است و حق نداری که از آن برای کارهای شخصی خود استفاده نمایی.

زمزمه های ورود شهید به جبهه؛

از چند روز مانده به تاریخ اعزام بسیار خوشحال بودند و چون خانواده نیز با رفتن ایشان به جبهه هیچ مخالفتی نداشتند، این شادی مضاعف شده بود، حتی مادرم هنگام عزیمت ، ایشان را از زیر قرآن رد نمودند و برای سلامتیشان دعا کردند.
ایشان علاوه بر اینکه در دوران قبل از انقلاب نیز در مبارزه علیه رژیم ستم شاهی مشارکت داشتند و حتی در تظاهرات ضد رژیم در تابستان سال ۵۷ در مشهد مقدس نیز همراه با من و برادر دیگرم شرکت کرده بودند، پس از اتمام تحصیلات و استخدام در آموزش و پرورش در سنگر علم و دانش نیز همواره فعال و پرتلاش بودند و معلمی بسیار با مسئولیت و دلسوز محسوب می شدند که شاگردان بسیار را نیز در عرصه علم و دانش تربیت نمودند.
پس از گذشت چندین سال از حضور در سنگر معلمی راهی جبهه های حق علیه باطل گردید تا از ارزش های انقلاب اسلامی و مرز و بوم میهنمان دفاع کنند و در آنجا نیز همچون سنگر علم و دانش حضوری پر شور و فعال داشتند.
ایشان بسیار شوخ طبع و بذله گو بودند و گاهی در خانه با اطرافیان شوخی می نمودند و با این رفتار فضای خانه را به یک فضای شاد و بانشاط تبدیل می نمودند و اطرافیان را به خنده وا می داشتند.

خصوصیات بارز اخلاقی شهید؛

علاوه براین، ایشان بسیار صبور و با حوصله و منطقی با مسائل اطراف خود برخورد می کردند و از این جهت برای دیگران سنگ صبور و همراز خوبی بودند و تا حد امکان برای رفع مشکلات به آنان مشاوره می دادند. پس از اولین مراجعت ایشان از جبهه به خانه زمانی که از ایشان پرسیدم به مرخصی آمده ای ؟ گفت نه برای مأموریت آمده ام! منظور ایشان از مأموریت تشویق سایر جوانان هم سن و سال ایشان برای عزیمت به جبهه بود

نحوه برخورد با کسانی که
حتی با آنها کدورتی نیز داشت در نوع خود جالب بود به طوری که اگر در بازار یا مکان دیگری شخصی را می دید که از ایشان دلخوری داشت می ایستاد سلام میداد و احوالشان را جویا می شد.



ایشان قبل از رسیدن به سن تکلیف خود را ملزم به انجام فرائض دینی و شرعی می دانست در صورت حضور در خانه حتماً نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشا را به جماعت در مسجد جامع حسین آباد مرحوم آیت...شریفی  می خواندند. در ایام مراسمات ایام محرم و ماه مبارک رمضان جز کسانی بود که در مسجد و حسینیه به پذیرایی از شرکت کنندگان در مراسم مذهبی می پرداخت . به جرات می توان گفت که تا روز شهادت نماز و روزه قضا شده نداشتند.

خاطراتی از جنس پرواز به آسمان ملکوت ؛

خاطره ای نیز از زبان سردار شهید مرتضی بشارتی از معلم شهید احمد آغاز ؛

از آنجایی که شهید به واسطه نسبت فامیلی و خانوادگی با سرداران شهید مجید و مرتضی بشارتی ارتباط تنگاتنگی داشتند، شهید مرتضی نقل می کنند که چند شب قبل از شهادت ، ایشان خواب می بینند و آن را برای شهید بشارتی تعریف می کنند :
" دیدم در باغی سرسبز و زیبا قدم می زنم موجوداتی که صورت انسان داشتند دور سرم پرواز می کنند شهید بشارتی نقل می کنند هنگامی که شهید احمد این خواب را برای من تعریف کرد برایم محرز شد که احمد حتماً شهید خواهد شد جالبتر اینکه تیر دقیقاً به پیشانی ایشان اصابت می کند."

پس از شهادت ایشان شهید مرتضی بشارتی نقل می کنند که شب شهادت ایشان،شدیداً منقلب بودم و بسیار گریه می کردم سردار شهید حسین عالی بر من وارد شدند،علت را جویا شد،  موضوع را که فهمید گفت : مرتضی جان باید به حال خودمان گریه کنیم که چندیدن سال است که در جبهه حضور داریم و توفیق شهادت نصیبمان نشده است اما این شهید با حضور کوتاه خود در جبهه لیاقت شهادت را پیدا کرده است.

پس از شهادت شهید احمد،شهید مرتضی برای تسلای خانواده چند شب را در خانه شهید خوابیدند تا مبادا خانواده ایشان کمبود فرزند خود را احساس کنند.


کد مطلب: 29244

آدرس مطلب: https://www.oshida.ir/vdcayunu.49noy15kk4.html

اوشیدا
  https://www.oshida.ir