داخلی آرشيو خبر صفحه 
امتیاز مثبت 
۰
 
از مال حرام تا اعتیاد در خانه فساد
کد مطلب: ۳۹۴۳۴
تاریخ انتشار:جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۱۲
زن 31 ساله که هنگام مصرف مواد مخدر صنعتي داخل خودروي جوان غريبه دستگير شده بود ماجرای زندگی اش را شرح داد...
از مال حرام تا اعتیاد در خانه فساد
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا" نمي دانم ماجراي زندگي نکبت بارم را با بازگو کردن کدامين اشتباه آغاز کنم از اين که در اولين روزهاي جواني با مردي ۶۳ ساله ازدواج کردم يا از اين که چگونه در منجلاب فساد گرفتار شدم سخن بگويم اما اگر همه اشتباهات بزرگ زندگي ام را ريشه يابي کنم به اين نتيجه مي رسم که سرآغاز اين زندگي فلاکت بار زماني بود که پدرم به رباخواري پرداخت و شکم ما را با مال حرام سير کرد.



زن ۳۱ ساله که هنگام مصرف مواد مخدر صنعتي داخل خودروي جوان غريبه دستگير شده بود ادامه داد، همواره در مدرسه شاگرد ممتاز بودم اگرچه پدرم اعتياد داشت اما با خودرو کار مي کرد و ما نان حلال مي خورديم وارد دبيرستان شده بودم که به طور ناگهاني وضعيت زندگي ما تغيير کرد همه وسايل خانه نو شد.



پدرم ديگر سر کار نمي رفت و مدام با دوستانش در تفريح و گردش بود اما طولي نکشيد که توفاني سهمگين همه زندگي ما را به تاراج برد. پدرم تمام سرمايه اش را به فردي داده بود که ادعا مي کرد تاجر مشهوري است و در امر صادرات و واردات فعاليت مي کند اما او پس از گذشت ۲ ماه ديگر سود پول هاي پدرم را نداد و به خارج از کشور متواري شد. پدرم که نمي دانست چگونه در دام يک مرد کلاهبردار گرفتار شده است ناگهان با چک هاي برگشتي زيادي مواجه شد که به اميد دريافت پول هاي کلان ماهيانه از مرد تاجر صادر کرده بود.



با شکايت طلبکاران همه اموال پدرم توقيف و خودش نيز روانه زندان شد اين گونه بود که من هم در کلاس سوم دبيرستان ترک تحصيل کردم و براي گذران زندگي در يک کارخانه توليد وسايل برقي مشغول کار شدم. طولي نکشيد که مدير ۶۳ ساله کارخانه از من خواستگاري کرد و با چرب زباني و وعده هاي يک زندگي رويايي مرا به عقد غيررسمي خودش درآورد آن زمان همسر و فرزندان قاسم در خارج از کشور به سر مي بردند البته او همسر ديگري نيز داشت که به طور پنهاني با او ازدواج کرده بود. قاسم منزل بزرگ ويلايي در بهترين نقطه شهر را که چند ميليارد تومان ارزش داشت به نام من ثبت کرد و پس از آن که همسر و فرزندانش از تفريح ازخارج کشور بازگشتند مرا به عنوان مستخدم جديد به همسرش معرفي کرد.



من هم بيشتر اوقات تنهايي ام را در منزل ميلياردي با تماشاي فيلم هاي عاشقانه و هندي سپري مي کردم و گاهي نيز به همراه دوستانم مواد مخدر صنعتي مصرف مي کرديم در همين زمان پدرم که از زندان آزاد و متوجه موضوع شده بود به منزل همسر اول قاسم رفت و سر و صدا به راه انداخت اين گونه بود که همسر اول او متوجه موضوع شد و قاسم نيز از ترس بر ملاشدن ازدواج ديگرش تصميم به طلاق من گرفت هنوز هم نفهميدم او چرا با من ازدواج کرد و چرا طلاقم داد!



پس از اين ماجرا و با پول هاي زيادي که از قاسم گرفته بودم به منجلاب فساد افتادم و به يک معتاد حرفه اي تبديل شدم در اين ميان هر کس با گفتن جمله دوستت دارم از من سوء استفاده مي کرد به طوري که ديگر از اين جمله بدم مي آيد روزگار مي گذشت تا اين که حدود ۲ هفته قبل هنگام خريد مواد مخدر با مرتضي آشنا شدم و در حال استعمال مواد بوديم که ماموران رسيدند و ...



ماجراي واقعي با همکاري فرماندهي انتظامي طرقبه و شانديز
Share/Save/Bookmark
مرجع : خراسان
    عکاس :