داخلی آرشيو يادداشت صفحه 
۱۹
امتیاز مثبت 
۶
 
با همدلی و وحدت سیستان دوباره سبز می شود
معصومه سراجی
کد مطلب: ۳۴۹۳۴
تاریخ انتشار:جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۲۴
با همدلی و وحدت فرزندان سیستان ؛روزي آسمان سفره ي مهرباني اش را خواهد گشود .
با همدلی و وحدت سیستان دوباره سبز می شود
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا: گفتيم گشتي در سيستان عزيز بزنيم شايد كمي غبار زندگي از وجودمان پاك شود ، نمي دانم چه شد كه ناخواسته به سمت جاده ي زابل ،نهبندان رفتيم .چند كيلومتري از پل قرآن كه فاصله گرفتيم .دلم مثل كوير سوخته گرفت . انگار تكه اي از ابرهاي بي باران سيستان در وجودم پرسه مي زد .زمان متوقف شد و عقربه هاي زمان آرام آرام به عقب بازگشتند باورم نمي شد كه الان با ماشيني از وسط هامون زلال و پرهياهو مي گذريم .هاموني كه روزگاري نه چندان دور آنچنان هيبت و جذبه اي داشت كه موج هاي سهمگين ‹‹ سابوري و چنگ دراز...›› نيزارهاي سرسبز پشت كوه خواجه ،توت هاي درهم ، خولك هاي صبور ،تزك هاي معطر ، ماهي هاي رقصان و پرندگان نجوا گو ...دل هر بيننده اي را مي ربود و هركسي رااغوا مي كرد . بچه كه بودم هميشه فكر مي كردم سيستان آخر دنياست و شايد هم همه ي دنيا ،شايد باورتان نشود اما بامداد هياهوي مردان نيزاري ،صداي اميدوار زنان صبور ، تصوير زنده ي توتن ها و گام هاي استوار شكارچيان و صيادها آغاز مي شد ، دشت مثل پيراهن فرشته اي در بادهاي صدو بيست روزه مي رقصيد و چتر گندمزاران و كاكل گزهاي زنده ترين عكس زندگي بود . وقتي عصرازراه مي رسيد مردان و زنان سرزنده نيز مثل قافله اي عاشق باز مي گشتند تا دلهايشان رابه زندگي هديه كنند و پاسدار زيبايي ها باشند هرگز بياد ندارم شكارچي و يا صيادي پيش از آن كه شكار صيدش رابه خانه نيازمندان ببرد راهي خانه شود .اول شكار وصيد مال مستمندان بود بعد مال خانه ..... بگذريم .... بوق ماشيني كه از كنارمان گذشت روزهايم را پرپر كرد خودم را میان بياباني خشك ديدم ..دلم گرفت درست همانجايي كه روزگاري بايد با توتني سالم و جرآتي بي نظير مي رفتي و گرنه سرگردان و حيران مي شدي از همان جا تا كمرگاه خواجه موج بود وموج ،ني بود و ني ،پرنده بود و پرنده و عشق بود و عشق . راستي نميشود آيا دوباره قباي سبز را بر قامت سيستان پوشاند ؟! نمي شود دوباره با دستهاي پرتوان ،نيايش هاي صادقانه و همدلي؛ سيستان را آباد كرد ؟! نمي شود آيا دوباره لبخند رابرلبهاي خواجه سپيد موي هامون غريب كاشت ؟! با همدلی و وحدت فرزندان سیستان ؛روزي آسمان سفره ي مهرباني اش را خواهدگشود ، عشق در تمامي زمين جوانه خواهدزد ، ابرهاي عقيم بارورخواهندشد ، رودها مثل گيسوان فرشتگان در جان جهان جاري ميشوندو چشمه ها و رودها به مهماني گندمزاران مي آيند ‹‹هلمند›› دوباره سر از بستر تاريخ بدر مي آورد و آوازهاي باستاني ‹‹سكستان›› رادرگوش خاك تفتيده و ريگستان هاي داغ نجوا مي كند؛ هامون مي آيد تا غبار اندوه از چهره ي تمامي فرزندان عاشق باستاني ‹‹نيمروز›› ‹‹شهرسوخته›› و دهانه غلامان و سكستان بزدايد ، مي آيد و مرامنامه ي تمامي اساطير شاهنامه و پهلوانان باستاني رااز بلنداي كوه خواجه فرياد زند – هامون مي آيد و دلش را از زلال ترين جرعه هاي اميد لبريز ميسازد و دوباره نيزارهاي سبز رادر گستره ی آبی اش مي روياند تا صداي سبز منجی بشریت را تمامي ستارگان آسمان بشنوند و هرگز ‹‹اهريمني›› بر سرزمين عشق پا نگذارد ،مي آيد تا وقتي خطبه عشق را فرشته اي براي دخترگز مي خواند جهان تهي از راستي و صداقت نباشد ،مي آيد تا كوچه هاي زمين از صداي پاي اسبان پهلوانان تهي نباشد .مي آيد تا سرزمين ولايتمدار سیستان آرزومند كوزه اي آب نباشد و دارالولايه غريبانه كوچ فرزندان خودرا نظاره گر نباشد ،فرزنداني كه سخت ترين مشكلات راتاب آورده اند و نامهرباني طبيعت را تحمل كرده اند ! فرزنداني كه عاشق ديار خود هستند و هرگز شادابي رادر دياري غريب به بهانه ي خشكسالي خواستار نمي شوند ....آري مهرباني به ديارماباز خواهدگشت ،ابرهابارور خواهند شد و طبيعت سفره ي كرامت خودرا خواهدگشودواما ... اما ... از ياد نبريم كه اين تازه ميتواند اول راه باشد ،چرا كه رسالت واقعي ما پس از آن آغاز خواهدشد ....رسالت سازندگي ، بردباري، برنامه ريزي ومديريت ....رسالتي كه از همين امروز بر دوش ما سنگيني مي كند ...وبايستي از همين امروز دست در دست سيستان گذاشت ...دلهارا بهم كره زد ...قلم هارا بدست گرفت ...آستين هاي همت رابالا زد ،طرحي نودرانداخت و نسبت به توان خود مسئوليتي را به عهده گرفت ....مسئوليت سازندگي و آباداني سيستان را....از ياد نبريم كه : فردا از آن كسي ست كه بداند به كجا مي رود و چگونه مي رود .يادمان باشد كه اينها همه امتحان الهي است . خداوند مارا مي آزمايد تابداند چقدردرمقابل سختي ها تاب و توان داريم ...سيستان مي خواهد فرزندان خودرا آزمايش كند .ببيند آيا فرزندان او در تنگدستي بااو چه مي كنند ؟! آيا راهي غربت مي شوند و او را تنها مي گذارند آيا مي مانند و مي كوشند و مي ميرند !آيا حاضرند شلاق باد راتاب آورند و مثل سيستان استوار بمانند . باور كنيد .اينها همه مي گذرد آنچنان كه بارها و بارها نيز گذشته ،سيستان مشكلاتي سخت تر از اين ها را پشت سر گذاشته !پس مي شود بازهم سرزنده و شاداب بود . مي شود بازهم سيستان رادرزيباترين ‹‹پاچين ›› نظاره كرد .نمي دانم چه شد كه به ياد آن شعر سيستاني افتادم ..شعري كه مي گويد : غريبه دل ،دل اراز ورگرد ( دل غريب است ،اي دل غصه داربرگرد) ور از سوز سينه ساز ورگرد(به خاطر راز سينه سوز ساز ،برگرد) دو چش خا شال مينو ،شال ره تو ( دو تا چشمم را فرش راهت مي كنم ) گل پينه تو مي شا ، باز ورگرد(گل التيام بخش تو مي شوم باز برگرد)
Share/Save/Bookmark
مریم
۱۳۹۳-۰۸-۱۶ ۱۴:۵۷:۴۳
با سلام و تشکر از مقاله بسیار زیبای سرکار خانم سراجی و قلم پر خیر و برکت ایشان در نگارش مشکلات سیستان ......خدا در پناهش حفظ بدارد. (8000)
 
ماهری
۱۳۹۳-۰۸-۱۶ ۱۵:۰۱:۰۸
من که سیستانی مقیم تهرانم از نوشته سرکار خانم معصومه سراجی بسیار لذت بردم و افتخار کردم به چنین همشهری توانمندی..... (8001)
 
جواد شهرکی
۱۳۹۳-۰۸-۱۶ ۱۷:۲۰:۲۸
باسلام و تشکر از اوشیدا: لطفا از خواهر سراجی تشکر نمائید از مقالات بسیار زیبایی که حرفهای همه ماسیستانیان هست ..واقعاقلم توانایی دارد . خداوند حفظش کند. (8003)
 
مجتبی شهداد
۱۳۹۳-۰۸-۱۸ ۱۹:۱۲:۴۳
باسلام سپاس از اوشیدا و خسته نباشید به نویسنده محترم وبزرگوار که چنین قلم خلاقی دارند. جامعه فرهنگی به ایشان افتخار میکند...زنده باد خانم سراجی (8020)
 
محمد شاه نظری
۱۳۹۳-۰۸-۲۰ ۲۲:۵۸:۴۳
بسیار زیباست و حرفهای ناگفته همه سیستانیان هست اینجانب سیستانی مقیم لندن هستم ...بسیار مسرورم لطفا آدرس نویسنده را بگذارید. (8042)
 
محمد رضا راشکی قلعه نو
۱۳۹۳-۰۸-۲۱ ۱۳:۳۵:۳۳
مقاله دلنشینی هست خصوصا شعر زابلی پایانی اش .جادارد مسئولین از قلم این خواهر محترمه تقدیر نمایند. (8048)
 
سودابه عابدی
۱۳۹۳-۰۸-۲۱ ۱۳:۳۸:۳۵
سلام خسته نباشید ما شنیده بودیم سیستان مهد تمدن و فرهنگ هست ولی زنانش بی فرهنگ هستند ومردانش هم متعصب ..با خواندن این مقاله و بقیه مطالب به فرهنگی بودن و غلط بودن برچسب بی فرهنگی به زنان سیستان واقف شدم هرچند اینجانبه اصالتا تهرانی و مقیم زاهدان هستم. احسنت به نویسنده (8049)
 
مینا کاظم پور
۱۳۹۳-۰۸-۲۳ ۱۱:۳۰:۳۲
مقاله فوق بسیارزیبا و پرمعنا ست جای بسی تاسف است که زنان توانمندی در سیستان من جمله نویسنده مقاله خانم سراجی هستندو هیچکس از آنان اسمی نمیگیرد ..لطفا آدرس و شماره تماس بگذارید. (8111)
 
محمد حسین طباطبایی
۱۳۹۳-۰۸-۲۳ ۱۱:۳۱:۱۹
ضمن سلام و عرض درود فراوان به خانم سراجی نویسنده مقالات پر محتوی ایشان …لطفا مصاحبه یا آدرس این خواهر خلاق را درج نمایید…متشکرم (8112)
 
علیرضا عابدینی
۱۳۹۳-۰۸-۲۳ ۱۱:۳۲:۲۴
اسلام به اوشیداو احسنت به ذهن خلاق خانم سراجی …سیستان به ایشان افتخار میکند.. (8113)
 
محمد حسین طباطبایی
۱۳۹۳-۰۸-۲۳ ۱۱:۳۳:۱۳
ضمن سلام و عرض درود فراوان به خانم سراجی نویسنده مقالات پر محتوی ایشان …لطفا مصاحبه یا آدرس این خواهر خلاق را درج نمایید…متشکرم (8114)
 
مهدی خمری
۱۳۹۳-۰۸-۲۳ ۱۴:۰۶:۰۳
مقاله پرمعناییست احسنت به نویسنده (8116)
 
محمد رستمی
۱۳۹۳-۰۸-۲۳ ۱۸:۴۵:۵۸
تشکراز سایت وزین اوشیدا و مقالات پرمحتوای خانم سراجی .... (8117)
 
زهراعلیدادی
۱۳۹۳-۰۸-۲۳ ۲۰:۴۰:۳۳
باتشکراز اوشیدا لطفا از خانم سراجی نویسنده سپاس وارادت ما و همکارانمان دراستان همدان را به ایشان برسانید... (8118)
 
مجتبی محمدی
۱۳۹۳-۰۸-۲۳ ۲۳:۱۲:۵۳
با عرض سلام وخسته نباشیدبه دست اندرکاران سایت اوشیدا مقاله فوق بسیار جالب هست خصوصا اینکه از ذهن خلاق نویسنده تراوش نموده و جسارت نویسنده دربیان حقایق امتیاز بزرگیست . درود وسپاس بر ایشان باد (8121)
 
محمد شهرکی مهاجر
۱۳۹۳-۰۸-۲۴ ۲۲:۰۴:۲۵
نویسنده خدا قوت (8131)
 
اعظم واعظی
۱۳۹۳-۰۸-۲۵ ۲۲:۳۵:۴۲
باسلام ودرود فراوان به نویسنده جسور و خلاق که بدون استفاده از هیچ منبعی چنین شجاعانه و دلنشین دردها را به رشته تحریر درآوردند … (8139)
 
طیبه گلزاری
۱۳۹۳-۰۸-۲۶ ۱۰:۴۲:۱۵
مقاله پرمحتوائیست ..خداقوت نویسنده فرهیخته (8144)
 
سعیدفلکی
۱۳۹۳-۰۸-۲۸ ۰۰:۳۹:۵۸
باسلام مقاله جالبی ست از نویسنده تشکر میشود (8151)