داخلی آرشيو خبر صفحه 
امتیاز مثبت 
۰
 
افسانه دروغین جادوی سرباز آمریکایی
کد مطلب: ۶۵۰۰۲
تاریخ انتشار:شنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۵۷
افسانه جادوی سربازان آمریکایی این است که: مشتی سرباز آمریکایی را روی هرج و مرج دهشتناک جاری در یک کشور بپاشید و اجی مجی لاترجی: مشکل حل می شود!
ما تحقق بخش معجزه نیستیم. فقط و فقط سربازیم؛ بچه هایی که تازه نوجوانی را پشت سرگذاشته اند و افسرانی بیست و چند ساله که بار عمده جنگ ها را بر دوش می کشند. با این حال چنین به نظر می رسد که هم سیاست سازان در واشنگتن و هم شهروندان درخیابان های «مین» باور دارند که صرف حضور چند صد یا چند هزار سرباز آمریکایی می تواند جوامع را دگرگون کند، بر شر و پلیدی فاتح شوند و جهان را از نو بسازند.
یکی از همکاران خودم از این تصور تحت عنوان افسانه جادوی سربازان آمریکایی نام می برد: مشتی سرباز آمریکایی را روی هرج و مرج دهشتناک جاری در یک کشور بپاشید و اجی مجی لاترجی: مشکل حل می شود!
این تصور به ظاهر تصور معرکه ای است، اما همین طرز فکر فریب آلود بوده که ایالات متحده را با شکست و سرافکندگی از یک باتلاق به سوی باتلاق دیگر کشانده و موجب کشته شدن حدود 7 هزار سرباز آمریکایی و نزدیک به یک میلیون تن از مردم محلی این کشورها شده است. بعد از 17 سال جنگ بی ثمر و بی حاصل اصلا قابل باور نیست که ائتلافی چند حزبی از جمهوریخواهان جریان اصلی (عمدتا نئوکان ها) و دمکرات ها (بقایای نئولیبرال ها) همچنان به این ایده چنگ انداخته اند که سربازان آمریکایی از قدرت های جادویی برخوردارند. مدت ها پیش از این باید سابقه سربازان پرشمارمان را مورد بررسی قرار می دادیم و قابلیت های واقعی - محدود- نیروی نظامی مان را از نو قالب بندی می کردیم.

روایت استاندارد واشنگتن- رسانه ها- ارتش چیزی فراتر از این را در نظر دارد: هر کشور بی ثبات مسلمانی را که اصولا اسلامگراها در آن حضور دارند در نظر بگیرید، چند هزار تایی از مشاوران، آموزش دهندگان یا سربازان رزمی آمریکایی را داخل آن بیندازید، به طور نامحدود در آنجا حضور پیدا کنید و با صدای بلند بگویید که اگر این سربازان کشور مسلمان گفته شده را ترک کنند، بدون تردید آن کشور دچار فروپاشی خواهد شد و ایالات متحده مستقیما مورد تهدید قرار خواهد گرفت.
یک نسخه از دقیقا همین فرمول بوده که به طور متوالی در افغانستان (از سال 2001 تاکنون)، عراق (از سال 2003 تاکنون) و سوریه (از سال 2011 تاکنون) در کنار تعداد بی شماری از کشمکش های منطقه ای کوچک تر مثل لیبی، نیجر، سومالی، یمن و غیره به کار گرفته شده است. زمانی میزان سربازان گسیل شده به حدود 150 هزار نفر (عراق) رسیده و زمانی این سربازان در قالب نیروهای زمینی و تیم های عملیات ویژه کوچک تر بوده اند (یمن، سومالی) اما طرح اصلی همیشه همان است: قدرت هوایی آمریکا بعلاوه حملات کماندویی، به اضافه آموزش دهندگان و مشاوران می توانند به نوعی به بی ثباتی ثبات بخشند، به ناامنی امنیت ببخشند و - درنهایت- امیدواریم که بتوانیم یک «آمریکای کوچک» را در جهان اسلام پدید آوریم. تنها دو مورد از مشکلات این مذهب تمام عیار نظامی گری آمریکایی این است که:1) قبل از شروع هر کدام از «جنگ های صلیبی»، به ندرت پیش می آید که به محلی ها مشاوره دهیم و 2) این کار هنوز هم باید جواب دهد.
پس بیایید وارد جهان بیهودگی، جهان مداخلات آمریکا از یازدهم سپتامبر شویم. در افغانستان اولترا بازها مکرر به ما گفتند (و می گویند) که سربازان بیشتری برای حمایت از دولت مستقر در کابل نیاز است. آنها به ما هشدار می دادند که بدون این سربازان جادویی، القاعده برخواهد گشت و خاک آمریکا در معرض خطری هولناک قرار خواهد گرفت. البته واقعیت این است که در افغانستان تعداد نسبتا اندکی از این قبیل جنگجویان وجود دارند و طالبان- گروه مخالف اصلی ما- نه ظرفیت و نه قصد تهدید کردن آمریکایی را ندارند و آنها به دنبال فتح قندهار هستند نه کالامازو...

سپس به حمله به عراق می رسیم که با تعبیر «عملیات آزاد سازی عراق» از آن یاد می شد و در اقدامی خیالی برای ایجاد یک لیبرال دمکراسی بین دجله و فرات، آن هم فقط با زور سرنیزه آغاز شد. تا سال 2006 این ماجراجویی سراسر این کشور را گرفتار جنگ داخلی بی امان کرده بود. تنها در آن زمان بود که طبق افسانه نظامی و سیاسی محبوب و غالب، یک ژنرال جدید – دیوید پرتائوس- و حدود 30 هزار تن از سربازان «جادویی» آمریکایی توانستند مسیر وقایع را تغییر دهند. در بازنگری این کار هرگز موضوعیت نداشت. ارتش آمریکا با خریداری دشمنان سابق خود که دستشان آغشته به خون آمریکاییان بود، موقتا خشونت ها فروکش کرد. واشنگتن هرگز به یک سازش سیاسی حیاتی تر در بغداد دست نیافته بود و ظرف سه سال بعد از خروج آمریکا، عراق بار دیگر گرفتار هرج و مرج شد. و سربازان آمریکایی این تحقق بخشان معجزه دوباره به بین النهرین پرواز کردند.
این زمان همان وقتی است که افسانه جریان اصلی دوم – و به غایت سرهم بندی شده - به کار گرفته شد: اینکه اگر فقط اوباما 10 هزار سرباز «جادویی» را دراین کشور باقی می گذاشت، عراق کاملا به سر و سامان می رسید و داعش هرگز شکل نمی گرفت. چنین اصراری این واقعیت را نادیده می گیرد که عراقی ها (که در نهایت تعیین سرنوشت خودشان را در دست دارند) روی توانایی های سربازان آمریکایی بیش از اندازه حساب کرده بودند و این واقعیت را نادیده گرفته بودند که این دولت عراق بود که از امضای پیمانی برای تداوم حضور نظامی آمریکا در خاک خود امتناع کرده بود. البته در روایت سربازان به مثابه معجزه گران، تمام این واقعیت ها سهوا بازگو نمی شود یا نادیده گرفته می شود.
همین امر برای حضور محدودتر آمریکا در سوریه، آفریقا، لیبی، یمن، سومالی و غیره و غیره مصداق دارد. مشکل این است: در هر مورد به نظر نمی رسد که هیچ کس قادر به بر شمردن یک راهبرد خروج باشد. به این دلیل که چنین راهبردی وجود ندارد! و مشکل در همین جاست: تا وقتی که آمریکاییان متقاعد شده اند که سربازان آمریکایی قابلیت هایی فراطبیعی دارند، واشنگتن مجبور خواهد شد آنها را برای ابد در خارج از کشور به کار گیرد. هر وقت گفته می شود که آنها باید (از هر یک از این کشمکش های محلی مختلف) خارج شوند، به ما پاسخ می دهند که در این صورت موج هرج و مرج و ترور بین المللی در منطقه و در شهرهای آمریکایی منفجر خواهد شد. اگر این فرمولی برای جنگ همیشگی نیست پس آن را باید چه نامید!

مداخلات مختلف «جنگ با ترور» در بهترین حالت سابقه ای شطرنجی دارد. بیشتر این مداخلات شکست های راهبردی مطلق بوده اند و هستند. آنها محدودیت های ذاتی نیروی نظامی آمریکا و نیاز به تجزیه و تحلیل های سختگیرانه هزینه / فایده را نشان می دهند، قبل از آنکه گام سرنوشت ساز به کارگیری مردان و زنان آمریکایی در مسیر آسیب و صدمه برداشته شود.
با این حال جنگ ها ادامه دارند و هیچ پایانی برای آنها در چشم انداز دیده نمی شود. و چرا چنین است؟ روسای جمهور (از هر دو حزب) تقریبا به طور یکجانبه اعمال قدرت می کنند، کنگره وظیفه خود برای نظارت بر جنگ ها را از خود سلب می کند، دیوان عالی سیاسی شده هیچ قصدی برای وضع قانونی منطبق با قانون اساسی برای محدود کردن توانایی های اعلام جنگ از سوی رئیس جمهور از خود نشان نمی دهد و شهروندان نیز اهمیت چندانی به این مسئله نشان نمی دهند. با توجه به نبودن هیچ سیستم خدمت نظام وظیفه، انحراف توجهات بی شمار از ناحیه ابزارهای فناوری و تغذیه شدن مرتب با اطلاعات رسانه هایی که بیشتر بر مسائل بی اهمیت تمرکز دارند تا مسائل مهم، چگونه انتظار داریم مردم آمریکا اصولا علاقه ای به این موضوع از خود نشان دهند؟
حقیقت این است که جنگ برای خاورمیانه بزرگ تر پایان یافته است. آمریکا پیشاپیش بازنده این جنگ است، گرچه هنوز آن را نپذیرفته باشد. تراژدی - و مضحکه - تمام این ماجراها این است که تعداد معدودی از سربازان آمریکایی و تعداد بی شماری از غیرنظامیان محلی تا زمانی که واشنگتن دست از انکار بردارد و شکست راهبردی خود را بپذیرد، قطعا جان خود را از دست خواهند داد.
نمی توانم بگویم چه وقت این اتفاق خواهد افتاد، اما قطعا تا آن زمان فرزندان کوچک خود من به سن سربازی خواهند رسید...همچنین فرزندان شما.
نویسنده: سرگرد دنی سیورسن (Danny Sjursen) افسر نیروی زمینی آمریکا و مدرس پیشین تاریخ در آکادمی وست پوینت
منبع: yon.ir/tny2t

انتهای پیام.
Share/Save/Bookmark