داخلی آرشيو گفتگو صفحه 
امتیاز مثبت 
۶
 
گفتگوی اوشیدا با جانباز 70 درصد سیستانی؛
لبیک به امام(ره) و حضور در جبهه از درمان فرزندم ارجح تر بود/ جانباز نابینای که نشنیدن در دنیا آرزویش است
کد مطلب: ۳۷۷۸۹
تاریخ انتشار:دوشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۲۷
غلامعلی شهرکی میرزایی جانباز 70 درصد سیستانی که از ناحیه دو چشم در عملیات والفجر3 در سن نوزده سالگی به خیل جانبازان سرافراز پیوست.
لبیک به امام(ره) و حضور در جبهه از درمان فرزندم ارجح تر بود/ جانباز نابینای که نشنیدن در دنیا آرزویش است
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا : جانباز سرافراز سیستانی که چشمانش را برای دفاع از ناموس ایران اسلامی و پاسداری از کیان اسلام هدیه کرده است.

او که جبهه را به همه زرق و برق دنیای مادی ترجیح داده بود؛عارفانه و عاشقانه در راه معبود خویش گام برداشته و پیروز و سرافرازانه برای اعتلای اسلام از جان خود نیز مایه گذاشته است ،سالهاست که از لحظه نائل شدن به درجه جانبازی می گذرد و او همچنان با قامتهای استوارش از اینکه دو چشمش را در راه انقلاب و لبیک به فرمان رهبرش به پیشگاه الهی تقدیم نموده بسیار خرسند و از این بابت خداوند را شکر می نماید.

با این مقدمات زیبا و دلنشین؛گفتگوی خبرنگار اوشیدا با یک جانباز 70 درصد سیستانی که به مبارکی ولادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) و روز جانباز صورت گرفته است را تقدیم تمامی جانبازان و ایثارگران سراسر ایران زمین می کنیم.

غلامعلی شهرکی میرزایی جانباز 70 درصد سیستانی که از ناحیه دو چشم مجروح شده است با تبریک اعیاد شعبانیه گفت: در نوزده سالگی به عشق وطن و لبیک به امام و رهبر خویش گام به جبهه گذاشتم تا آنچه در رمق دارم را فدای اسلام و ناموس کشورم کنم.

این رزمنده و جانباز 70 درصد سیستانی از ماجرای آسمانی شدنش و تقدیم دو چشم زیبایش به پیشگاه الهی و پیوستن به خیل جانبازان سرافراز می گوید: از سال 61 وارد جبهه شدم و به مدت 60 ماه حضور فعال داشتم و خدا را از این بابت شکر می کنم که اگرچه لیاقت شهادت نداشتم اما به خیل عزیزان جانباز پیوستم .

قبل از عملیات والفجر 3 بود و رزمندگان برای اینکه آمادگی بیشتر کسب کنند و در شرایط سخت مقاومت کنند باید ورزشهای سختی انجام می دادند که کوهپیمایی و پیاده رویی از روش های آمادگی رزمندگان برای شرکت در عملیات ها بود .یک روز که حدودا 16-15 کیلومتر پیاده رویی کرده بودیم ناگهان هواپیماهای جنگی دشمن بالای سر ما ظاهر شدند و شروع به بمباران منطقه کردند اما به لطف خداوند بزرگ تمام بمب های که در بین نیروها ریخته شده بود هیچ کدام عمل نکرد و تنها بمب های که با فاصله زیاد بر روی زمین ریخته شده بود عمل کرد.
لطف خداوند را دیدیم که چگونه شامل حال رزمندگان شد و حقیقتا ما در جبهه تنها نبودیم و لطف خداوند شامل حال ما بود و آقا امام زمان(عج) همواره یار و مددکار همه جانبازان بود.

توصیه های خودمونی و دلسوزانه جانباز سیستانی به جوانان و همه آحاد جامعه :
* همواره وصیت نامه های شهدا را بخوانید و مرور کنید تا بدانید شهدا چه کسانی بودند و چه کردند.
* به دیدار عزیزان جانباز بروید و به خاطراتشان گوش دهید چرا که جانبازان همسایگان دیوار به دیوار شهدا هستند .
دشمن اگر یک زمانی بصورت فیزیکی وارد شد،اما امروز با امواج ماهواره ما را مورد حمله قرار داده است،همین امواجی که امروز متاسفانه به عنوان ماهواره در منازل ما وجود دارد و این دشمن بسیار خطرناک در خانه های ما نفوذ کرده است،باید سعی کنیم این دشمن خونخوار را از خانه هایمان دور کنیم که بر ایمان جوانانمان ضربه وارد می کند و امیدوارم که عزیزان سعی کنند این دشمن را که امروز به عنوان یار و همدم به خانه ها وارد شده است را کانون خانواده هایشان بیرون کنند چرا که ماهواره ضربات مهلکی بر جوانان وارد کرده است.

خاطراتی شیرین از لحظات شهادت دوستان

خاطره ای از شهید اسماعیل عودی؛
فردی متدین ،با ایمان ، فداکار و یک قهرمان بود .این شهید بعد از اینکه از مرخصی برگشته بود با خوشحالی خاصی سیم های تلفن را می گرفت و با قدرت پاره می کرد.
من به شوخی گفتم اسماعیل چه خبره؟
گفت: خیلی خوشحال هستم .
گفتم:چی شده؟
گفت: خداوند به من پسری عنایت کرده و الان خیالم راحت است که اگر شهید بشم فرزندم اسلحه مرا نمی گذارد روی زمین بماند و مطمئن هستم که او اسلحه را بدست خواهد گرفت و با دشمنان خواهد جنگید.

خاطره ای از شهید یوسفی ؛ جبهه بودم که شهید یوسفی را در حالی که لبخند بر لب داشت و چند جعبه شرینی به دست دیدم و گفتم: یوسفی چه خبره؟
گفت: شهرکی همون حرفی که همیشه می گفتی کی قاطعی مرغ و خروس ها می شی،من هم این سری عقد کردم.
بالاخره با شادی آمد و شیرینی ها را بین بچه ها پخش کرد و تقریبا چند لحظه ای از این ماجرا و رفتن شهید یوسفی به یگان کناری نگذشته بود که دیدم آمبولانس به سرعت در حال رفتن به همان سمت است ،پرسیدم چی شده ؟
گفتند : یوسفی شهید شده .
آری کسی که تازه عقد کرده بود و با شیرینی به جبهه آمده بود و هنوز شیرینی دامادی اش را نخورده بودیم که به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

گفته های پایانی غلامعلی شهرکی میرزایی جانباز 70 درصد سیستانی

هفت فرزند دارم که دو فرزندم نابینا بوده و یکی از فرزندان تا مقطع فوق لیسانس ادامه تحصیل داده است.
من زمانی که به جبهه اعزام شدم متاهل بودم و روزی که از جبهه آمده بودم فرزندم بیمار بود و باید برای درمان به مشهد می بردم اما رفتن به جبهه را بر درمان فرزندم ارجح تر دانسته و به جبهه برگشتم ،اما بعدها در اثر درمان نشدن دو فرزندم اکنون آنها نابینا هستند و مشکلات اعصاب و روان آنها زیاد شده است .
البته آن موقع جبهه بر همه چیز اولویت داشت بر درمان فرزند ،پدر ،مادر ،همسر ،خواهر و برادر و چون می خواستم به فرمان امام (ره) گوش کنم لبیک گفتم.

از اینکه خداوند دو چشم مرا گرفته خوشحالم و زمانی خوشحال تر می شدم که دو گوشم را هم خدا می گرفت که در این دنیا نه چیزی می دیدم و نه چیزی می شنیدم تا آخرت خوبی می بود برایم.


 
انتهای پیام/
Share/Save/Bookmark