امتیاز مثبت 

کد مطلب: ۱۶۲۵۱

اوشیدا: روزهاي سخت اسارت، شهادت مظلومانه برخي اسرا، بيماري، و سخت گيري و خشونت زندانبان ها دو سال و دو ماه طول مي كشد.

پایگاه خبری اوشیدا:
شريف صابري یکی از آزادگان سرافراز سیستانی که در اسفند ۱۳۴۳ در روستاي دشتك، از توابع بخش جزينك شهرستان زابل، متولد مي شود و تا پنج سالگي در اين روستا زندگي مي كند. او اولين فرزند پسر خانواده است.
در سال ۱۳۵۷ در پايه دوم راهنمايي تحصيل مي كند و در سخنراني ها و راهپيمايي ها شركت مي نمايد. براي ادامه تحصيل در دبيرستان به زابل مي رود و رشته ادبيات فارسي را انتخاب مي كند؛ ولي با تأسيس دبيرستان در روستاي محل سكونتش (جزينك) به آن جا برمي گردد و در رشته علوم تجربي تحصيل را ادامه مي دهد. سال چهارم دبيرستان قبول نمي شود. در همان سال ها در جاده سازي با جهاد سازندگي همكاري مي كند.
مرداد سال ۱۳۶۵ داوطلبانه به سربازي و به شهرستان خاش مي رود و بعد از گذراندن دوره آموزشي به منطقه عملياتي سومار اعزام مي شود. در حمله هاي مختلف عراق چند بار جان سالم به در مي برد.
حتي در ميدان مين قرار مي گيرد و شاهد مجروحيت و شهادت چندين نفر از همرزمانش مي شود. با گدشت حدود ۲۴ ماه از سربازي اش قطع نامه ۵۹۸ پذيرفته مي شود. در تير ۱۳۶۷ به محاصره نيروهاي عراق در مي آيد و همراه چند رزمنده ديگر. اسير نيروهاي عراقي مي شود. و آن ها را به سمت شهر خانقين مي برند. ۲۵۰ اسير ايراني را نيز به سمت شهر بعقوبه مي برند كه چند روز بدون آب و غذا مي مانند. بعد به سمت شهر تكريت در استان صلاح الدين برده مي شوند و در آسايشگاه، در شرايط سخت، بي آب و غذا، مي مانند.
روزهاي سخت اسارت، شهادت مظلومانه برخي اسرا، بيماري، و سخت گيري و خشونت زندانبان ها دو سال و دو ماه طول مي كشد.

خبر رحلت امام خميني(ره) در دوران اسارت به آن ها مي رسد؛ در حالي كه حتي عزاداري براي امام(ره) را ممنوع كرده اند. همچنين خبر زلزله رودبار و منجيل اسرا را نگران مي كند. اسرا از سوي گروهك ها به پناهنده شدن و همكاري با گروهك ها تشويق مي شوند. عاقبت خبر مي رسد كه صدام درباره مبادله اسرا در تلويزيون صحبت كرده است. ساعت سه بامداد ۱۳/۶/۱۳۶۹، ۱۳۳ نفر آخر از بين دو گروه ۹۰۰ نفره به سمت مرز خسروي پيش مي روند. سپس شريف صابري به اسلام آباد غرب مي رود و پس از گذراندن دوره قرنطينه به كرمانشاه و اصفهان و كرمان و بعد زاهدان مي رود و آنجا خانواده و دوستان و همشهريانش از او استقبال مي كنند.
و این پایان داستان اسارت شریف صابری است