داخلی آرشيو گفتگو صفحه 
۱
امتیاز مثبت 
۲
 
نکات پیدا و پنهان قیام 19 بهمن 1330 سیستان
آیت الله می گوید برای خاموش کردن آتش خشم مردم انتخابات را متوقف و از اجرای آن جلوگیری کنید
علی اصغر میرشکاری
کد مطلب: ۳۶۶۶۶
تاریخ انتشار:سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۲۲:۳۴
بلوای عمومی آغاز می شود وقتی به فرماندار خبر می دهند که احسانی کشته شد و مردم به سراغ دیگران می روند فرماندار که از مذاکره با آیت الله نتیجه ای حاصل ننموده خبر کشته شدن احسانی وی را به وحشت انداخته و چاره ای جز توقف انتخابات نمی بیند اما دیگر خیلی دیر شده بود
آیت الله می گوید برای خاموش کردن آتش خشم مردم انتخابات را متوقف و از اجرای آن جلوگیری کنید
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا: روز ۱۹بهمن سال۱۳۳۰ پر از خاطرات تلخ و شیرین است و نکات آموزنده پیدا و پنهان بسیار زیادی در آن نهفته است که نکات مهم آن را به اختصار برای خوانند گان عزیزونسل جوان بیان می کنم.
مقدمات برگزاری انتخابات روز ۱۹بهمن در حالی آماده می شد که مردم سیستان از برگزاری انتخابات نگران بودند و این نگرانی را به شیو ه های مختلف به دولت مردان آن روز اعلام کرده بودند .مکاتبات در آن روزگار یعنی 63سال قبل بسیار سخت بود و بهترین وسیله تلفنگرام بود که در بعضی شهر ها تلگراف خانه وجود داشت و مردم به این مراکز مراجعه می کردند و متن پیام یا همان نامه خود را نوشته به متصدی مر کز تلگراف خانه می دادند (۱)و متصدی مربوطه آن متن را به شهر های مورد نظر ارسال می کرد.
سیستانی ها برای نشان دادن اعتراض خود تلگراف های زیادی به مرکز(وزارت کشور و نخست وزیری )ارسال کردند در بعضی اسناد تا مخابره۱۰۰۰۰کلمه در روزهای متوالی آمده است ده هزار کلمه مخابرات آن روزها خیلی مطلب بوده است حتی به این اکتفا نکرده و هیئتی به تهران مراجعه می کنند تا نگرانی خود را از تقلب در انتخابات اعلام کنند(۲)
اما گوش شنوایی برای شنیدن خواسته آن ها و بررسی تقاضای آن ها وجود نداشت آقای علینقی کوثر دانش آموخته حقوق در مقطع لیسانس که اهل شعر و ادب هم بوده برای برگزاری انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی به سیستان مامور شده و با تمام توان آماده برگزاری انتخابات می شود .
التهاب ناشی از نارضایتی مردم و موج اعتراض آن ها که در تلگرف خانه و محافل و مجالس شهری و روستایی بصورت خصوصی و عمومی اعلام می شد ره به جایی نبرد و فرماندار حقوق دان به خواسته مشروع مردم توجهی نمی کند .شهربانی وقت بر حسب وظیفه اخبار مربوط به انتخابات و نارضایتی مردم را مرتب به فرماندار گزارش می کند حتی در جلسات شورای تامین و شورای اداری و حتی در جلسات انجمن انتخابات نیز نارضایتی مردم را اعلام و هشدار می دهد که اگر به این نارضایتی ها توجه نشود احتمال اغتشاش و اعتصاب مردم متصور است اما فرماندار جوان به پشتیبانی خاندان علم به این گزارشات بی توجه و سرگرم آماده کردن مقدمات انتخابات می شود .از سوی دیگر مردم وقتی می بینند تلاش آن ها در مرکز بدون پاسخ مانده و در سایه آزادی های ایجاد شده توسط نخست وزیر وقت مرحوم دکتر مصدق حق خود می دانند تا خود نماینده خود را انتخاب کنند بر خواسته خود پا فشاری کرده جمعی از بزرگان و معتمدان به فرمانداری مراجعه می کنند و نگرانی خود را از انتخابات فرمایشی اعلام کرده برای رفع نگرانی و اطمینان از صحت و سلامت انتخابات اظهار می دارند.
هیئت اجرایی انتخابات (انجمن شهر) از افراد بی طرف تعیین شوند اما فرماندار پیشنهاد مردم را نپذیرفته تمام اعضای انجمن شهر یا به تعبیر بهتر هیئت اجرایی انتخابات را از طرفداران خزیمه کاندیدای اسدالله علم انتخاب می نماید مردم که به دنبال تعامل و تفاهم و حل مشکل بصورت مسالمت آمیز بودند پیشنهاد دیگری می دهند که نیمی از اعضای انجمن از طرفداران خزیمه و نیم دیگر از طرفداران مرحوم آیت الله ابراهیم شریفی نامزد انتخاباتی مردم باشند که این پیشنهاد پذیرفته نمی شود .
جالب توجه اینکه مردم خسته نشده و خواسته خود را در قالب پیشنهاد دیگری بیان می کنند و این دفعه بیان می کنند حال که به مردم توجه نمی شود انتخابات برگزار نشود زیرا جو ملتهب است و مردم نگران هستند و ممکن است درگیری ایجاد شود اما فرماندار و مسئوول برگزاری انتخابات سرمست و مغرور به کار خود ادامه می دهد .هشدارهای شهربانی و ژاندارمری کار ساز نشد و تصمیم فرماندار در یکسره کردن انتخابات گرفته شده بود اما این تصمیم چند پیامد بدنبال داشت که بد نیست به بعضی از آن ها اشاره ای داشته باشم:
۱- تنهایی مردم و رسیدن به این باور که به آن ها ظلم روا داشته می شود و هیچ یار و یاوری ندارند و صدای مظلومیت و تظلم خواهی آن ها شنیده نمی شود با هم متحد و یکدست شدند که اوج این اتحاد عهد و پیمان آنها در سوگند به قران بود که در شماره قبل به اطلاع خوانندگان عزیز رسید چنین اتفاقی ۳۳سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۳در زاهدان رخ داد که در فرصت مناسب بیان خواهم کرد(۳).
۲-مسئوولین و دست اندر کاران اصلی امنیت و برگزار کنندگان سلامت انتخابات از اینکه حقوق مردم پایمال می شد و شاهد مظلومیت مردم بودند بر اساس فطرت پاک و روحیه حق طلبی و حق جویی خود و اطلاع از اینکه مردم حرف ها و خواسته های درستی دارند. کم کم از فرماندار فاصله گرفته و از مردم طرفداری می کردند گزارشات شهربانی و دیگر مقامات امنیتی گویای همین مطلب است.
۳-یکی از طرفداران سرسخت مردم فرمانده ارتش سرهنگ فیروزان است که تا پایان طرفدار مردم بود و در برابردستورات فرماندار که بر خلاف قانون بود ایستادگی و مقاومت می کرد حتی پس از قتل فرماندار. فرماندار نظامی سیستان شد ولی بعد از اینکه مشخص شد طرفدار مردم است عزل و توسط سازمان بازرسی ارتش دستگیر و به مرکز(تهران)انتقال شود.
۴-موج نارضایتی مردم به سراسر سیستان منتقل و برای جلوگیری از برگزاری انتخابات همه متحد شده روز برگزاری انتخابات با تکه نان خشک. پتویی بر دوش. چوب دستی بر دست و کفن در کوله پشتی. عزم شهر زابل کردند چنین مردمانی به استقبال مرگ می آمدند تا مرگ را به آغوش بکشند لذا عزم جزم کرده بودند تا از برگزاری انتخابات جلوگیری کنند.
۵-آزادی های و فضای باز سیاسی که توسط دکتر مصدق و دولت ایشان ایجاد شده بود بارقه ای از امید در دل مردم ایجاد شده مردم برای رسیدن به حقوق اجتماعی و سیاسی خود پا فشاری می کردند و امید داشتند دولت مصدق از حقوق و آزادی آنها دفاع کند.(۴)
6- فرماندار و هیئت اجرایی انتخابات نه این شرایط را درک می کردند نه مردم را می شناختند ونه تحلیل درستی از شرایط جامعه آن روز داشتند لذا در برابر مردم مقاومت کرده می خواستند خواسته خود را عملی سازند.

روز ۱۹ بهمن فرا رسید و صندوق های انتخابات که از قبل توزیع شده و محل آن ها مشخص شده است روز ۱۹ بهمن به محل استقرار حمل شد، در بنجار صندوق توسط مردم به آتش کشیده شد و اعضای سر صندوق پا به فرار گذاشتند عده ای هم کتک خوردند به گوشه ای خزیدند در محمدآباد شیب آب اعضای سر صندوق کتک خوردند و صندوق به آتش کشیده شد. در شهر زابل شرایط بسیار پیچیده بود و خیابان ها مملو از جمعیت همه جا را سکوت فرا گرفته بود(۵). جای سوزن انداختن نبود نفس کشیدن هم سخت می نمود هیچ کس نمی دانست چه اتفافی رخ خواهد داد فقط مردم در یک هدف متحد بودند و می دانستند که نباید انتخابات فرمایشی برگزار شود و بس.
فرماندار و دست اندرکاران انتخابات نمی دانستند چه سرنوشت شومی در انتظارشان است از حضور جمعیت که هر لحظه بر حضورشان اضافه می شد احساس نگرانی می کردند مردم در خیابان ها بدون هدف تردد می کردند همه جای شهر در اشغال مردم بود هیچ کس و هیچ جایی از چشم مردم پنهان نبود اخباری که به فرماندار می رسید نشان از اتفاقی غیر قابل پیش بینی بود حضور جمعیت فرماندار را به وحشت انداخته بود لذا در صدد کاهش حضور مردم و به دنبال برون رفت از این شرایط وی را برآن داشت تا به یکی از بزرگان شهر که قبلا توصیه اش را عمل نکرده بود توسل جوید و آن شخصیت بزرگوار کسی نبود جز مرحوم آیت الله حاج آقا بزرگ که هوادار و طرفدار مردم بود .فرماندار با چند نفر درب منزل آیت الله آقا بزرگ رفته و از ایشان می خواهد پا در میانی کرده تا جمعیت متفرق شوند و به خانه هایشان برگردد اما ایشان بیان می کند که این آتشی است که خودتان بر افروخته اید و خاموش کردن آن بدست خودتان امکان دارد گمانه زنی ها نتیجه نمی دهد دست آخر فرماندار از آیت الله راهنمایی می خواهد و آیت الله می گوید برای خاموش کردن آتش خشم مردم انتخابات را متوقف و از اجرای آن جلوگیری کنید(همان خواسته ای که مردم بخاطر آن کفن پوشیده اند) فرماندار بر افروخته و می گوید اگر حمام خون هم راه بیفتد انتخابات برگزار خواهد شد که بدین صورت بدون توافق آیت الله به منزل و فرماندار و همراهان به مقر استقرار یعنی منزل سرهنگ فیروزان می روند.در طرف دیگر آقای احسانی رییس صندوق به اتفاق دیگر اعضا صندوق را با یک دستگاه خودرو به سمت حسینیه شهر حمل می کردند و ازدحام مردم مانع می شد راننده خودرو با اصرار بر حرکت و تهدید مردم به پیش میراند مردم برای توقف اتومبیل پیرزنی را جلوی اتومبیل هول دادند که باعث شکستگی پای پیرزن شد و اتومبیل راهی جز توقف نداشت و آقای احسانی به پایین از خوردو کشیده شد و درگیری لفظی آغاز می شود مردم بدنبال عدم حضور صندوق اخذ رای در محل حسینیه بودند تا انتخابات برگزار نشود و احسانی بدنبال رساندن صندوق به محل استقرار بود درگیری ها منجر به کشتن احسانی می شود.
بدین ترتیب بلوای عمومی آغاز می شود وقتی به فرماندار خبر می دهند که احسانی کشته شد و مردم به سراغ دیگران می روند فرماندار که از مذاکره با آیت الله نتیجه ای حاصل ننموده خبر کشته شدن احسانی وی را به وحشت انداخته و چاره ای جز توقف انتخابات نمی بیند اما دیگر خیلی دیر شده بود و خشم مردم همانند سیلی خروشان به سمت عاملین و دست اندر کاران انتخابات شعله ور شده کنترل از دست همه خارج شده بود اما فرماندار هر چند خیلی دیر دستور توقف انتخابات را صادر می کند و موضوع را به سرهنگ فیروزان اعلام که سرهنگ می گوید دستور خود را کتبی اعلام کنید فرماندار کاغذ و قلمی تقاضا و وقتی دستور کتبی را به سرهنگ می دهد سرهنگ از اخذ آن سرباز زده و می گوید به مسئوول امنیت انتخابات سرگرد ناصری بدهید .سرگرد ناصری به تنهایی از ترس خشم مردم وحشت داشته دستور را اجرا نمی کند لذا فرماندار شخصا با خودرو ارتش و به همراهی سرگرد ناصری داوطلب شده به مرکز شهر (چهار راه شهربانی فعلی) می آید که در حین قرائت پیام فرماندار توسط سرگرد ناصری یکی از مردم متوجه حضور فرماندار داخل خودرو شده و فریاد می زند عامل اصلی برگزاری انتخابات یعنی فرماندار داخل خودرو است حمله کنید و مردم به سمت خودرو حمله ور می شوند. خودرو موفق می شود از لابلای جمعیت راهی یافته صحنه را ترک و به سمت منزل سرهنگ فیروزان می رود اما مردم از پی اتومبیل ارتش با شعار "حیدر حیدر یا حسین(ع)" به دنبال خودرو می روند اما فرماندار زودتر رسیده وارد منزل می شود و درب بسته شده توسط نگهبانان حفاظت می شود( منزل سرهنگ فیروزان محدوده خیابان فردوسی غربی حد فاصل بانک مسکن تا چهار راه فردوسی و شهید باقری قرار داشته است )و مردم از پشت سر فرماندار اصرار بر باز گشایی درب منزل می کنند نتیجه گفتگو مردم را اقناع نکرده و از دیوار بالا رفته وارد منزل می شوند خانم سرهنگ فیروزان که شرایط را وخیم و جان فرماندار را در خطر می بیند برای حفظ جان فرماندار وی را داخل صندوق در اتاقی پنهان و سر صندوق را می بندد اما مردم عرصه را بر سرهنگ فیروزان تنگ کرده از وی فرماندار را می خواهند سرهنگ که طرفدار مردم بوده با اشاره محل مخفیگاه فرماندار را نشان می دهد و مردم به اتاق مورد نظر هجوم برده فرماندار را از صندوق بیرون کشیده با ابزار وآلات همراه کار فرماندار را یکسره می کنند خون همه جا را فرا می گیرد .

بازرس قضایی انتخابات آقای اشتریه که در محل حضور داشته برای نجات جان خود از فرصت استفاده کرده قصد فرار از دیوار حیاط به بیرون را داشته که در حین بالا رفتن از دیوار مردم وی را دستگیر و با کردوم (سیم بکسل هایی که سر آن گلوله های سرب شبیه گرز دارد)وی را به قتل میرسانند ماجرا به اینجا ختم نمی شود گروه دیگری از مردم سراغ نظر خان ایرانی (نارویی) رییس انجمن شهر رفته وی را در منزل خانمی معروف به فاطمه کجکی پیدا نموده به قتل می رسانند گروه دیگری از مردم به سمت شهربانی در حرکت بودند (شهربانی سابق در محدوده املاک ناصرزاده در کنار سینما خراشادی قرار داشت) نگهبانان شهربانی مانع می شدند و مردم با سماجت و در حال حرکت به سمت شهربانی که یکی از افسران کلت خود را بالا گرفته در حال شلیک تهدید می کند که جلو نیایید که شلیک می کنم کدخدای روستای حاجوک که سر دسته گروه بوده سینه خود را لخت کرده جلو می دهد و می رود جلو و می گوید بزنید و سرگرد ماشه را می چکاند و مرحوم میر کدخدای روستای حاجوک جان به جان آفرین تسلیم می کند و خیزش دیگری از خشم مردم ایجاد می شود. (بقیه ماجرا در فرصتی دیگر از زبان غلام زندیه راننده فرماندار) لطفا نظرات خود را بیان نمایید.

پی نوشت ها:
۱-تلگراف خانه ها ادارات مخابرات امروزی هستند آن موقع تلفن دورنگار و وسایل مخابراتی امروز نبوده پیک و پست هم بدلیل وسایط نقلیه غیر موتوری خیلی دیر نامه ها را می رسانده است لذا در بعضی از شهرهای کشور بوسیله تلفن متن نامه ها را بصورت رمز می خواندند وگیرنده رمز آنها را به کلمات واقعی تبدیل و به مردم و مسئوولین تحویل می دادند.ظاهر امر نشان می دهد که تلگراف های مردم را بدست مسئوولین نمی رسانده اند امروزه به تلگراف تلفنگرام می گویند.

۲-مردم سیستان برای رسیدن به خواسته های خود نمایندگانی را به تهران اعزام کردند اما این نماینده گان نتوانستند با مسئوولین ملاقات کنند همین قضیه در سال ۱۳۶۳ در جریان دوره دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی برای مردم زاهدان رخ داده و دراین موقع هم نتوانستند مسئوولین را ملاقات و خواسته های خود را با مسئوولین در میان گذارند.

۳-در سال ۱۳۶۳سیستانی ها در زاهدان درجریان انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی از هر جهت تحت فشار بودند استاندار وقت و دیگران در استان و بعضی از نیروهای مسلح شرایط را برای مردم سخت کرده بودند یکی از بزرگان برایم نقل کرد که سیستانی ها فقط دو راه داشتند یا به زمین نگاه می کردند یا به آسمان به تعبیر دیگر یا باید میمردند یا از خداوند انتظار فرجی داشتند وبس (سخن در این باب به وقتی دیگر).

۴-آنچه باعث شده بود مردم سیستان احساس حق طلبی کنند اقدامات آزادی خواهی آیت الله کاشانی و دکتر مصدق بود که شرایط نسبتا آزادی در کشور ایجاد شده بود و مردم فکر می کردند در سایه آزادی های ایجاد شده می توانند در سرنوشت خود آزادانه دخالت کرده و تصمیم بگیرند لذا یک نفر مورد تایید و حمایت مردم را کاندیدا ی مجلس شورای ملی کردند غافل از آنکه سیطره استکبار بر کشور سایه افکنده است و مردم حق دخالت در سرنوشت خود را نداشتند.

۵- چنین سکوت مرگ باری را خودم در روز ۲۷ اسفند ماه سال ۱۳۸۴ در جریان حاثه دلخراش تاسوکس بدست شرور مالک ریگی احساس کردم و به دلیل شم امنیتی که داشتم به مسئوولین وقت اطلاع دادم که جاده آبستن حوادث تلخی است و به صراحت گفتم جاده را خواهند بست اما گوش آنها بدهکار نبود همان تازه به دوران رسیده ای که مردم را به کشتن داده نا امنی را در استان ترویج دادند وتوسعه استان را حد اقل یکصد سال عقب انداختند (خاطرات این دوره را در فرصتی دیگر به اطلاع مردم عزیز خواهم رساند).

انتهای پیام/
Share/Save/Bookmark
سیستان
۱۳۹۳-۱۱-۲۵ ۰۸:۲۵:۳۳
همه میدانند رهبر قیام سردارپردلی بوده درمطلب تان امانت دارنیستید جناب میرشکار (8540)