داخلی آرشيو يادداشت صفحه 
۲
امتیاز مثبت 
۳
 
مار در باورهاي سيستانيان
معصومه سراجي
کد مطلب: ۳۴۵۵۰
تاریخ انتشار:يکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۲۴
مردم سيستان گمان دارند كه اگر ماري وارد خانه بشود و بسيار هم خطرناك باشد و آزاري به اهالي خانه نرساند ؛نبايد آن مار را كشت.
مار در باورهاي سيستانيان
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا: مردم سيستان اعتقاد دارند كه مهره ها در سرنوشت و اقبال انسانها دخيل هستند و هركس مهره اي داشته باشد مي تواند از آن بهره ببرد و خوش شانس شود و مهمترين مهره هاي كه در باور مردم ارزشمند است ؛ مهره خر و مهره مار است و گمان دارند كه مهره خر بدور خودش مي چرخد و خود براي صاحبش شانس مي آورد و نيز اعتقاد دارند كه مارها برچند دسته هستند ؛مارهايي كه خطرناك هستند و مارهايي كه بي خطرند ؛ يكي از اين مارهاي بي خطر مارخاكي است و معتقدند كه اگر زن حامله مار خاكي راببيند چشم هاي بچه او لوچ و يا كاج مي شود و نيز معتقدند كه بعضي مارها داراي خزينه و جواهر هستند و بعضي ها نيز داراي مهره هستند مانند مار شاخ دار ! به گمان آنان مار شاخ دار ؛ ماري ست كه مهره اي دارد و اگر زن حامله و پا به زايي مار شاخ دار ي را ببيند و به محض ديدن اگر تكه اي از لباس خود را بر روي مار شاخ دار بيندازد ؛مار شاخ دار مهره خويش را به او هديه مي كند و آرام از آنجا دور مي شود .
مردم سيستان گمان دارند كه اگر ماري وارد خانه بشود و بسيار هم خطرناك باشد و آزاري به اهالي خانه نرساند ؛نبايد آن مار را كشت ! چرا كه اين مار براي آزار رساني نيامده است و اگر كشته شود شگون ندارد و ممكن است جفت آن مار باز گردد و انتقام خويش را از آن خانواده بگيرد و معتقدند كه مارها حس دارند و براحتي افراد را مي شناسند و گمان دارند كه يا بايد ماري را نكشت و يا اگر تصميم به كشتن آن داري نبايد آن را زخمي كرد ؛ چرا كه اگر زخمي بشود پس از سالها ي سال هم كه گذشته باشد ؛ دوباره در پي انتقام مي افتد و آنقدر مي گردد تا آن فرد را پيدا كند و با نيش زدن و كشتن او انتقام خودرا از او بگيرد .
همچنين مردم سيستان گمان دارند كه مار دشمن پيغمبر خداست و براساس افسانه اي مي گويند : روزي پيغمبر اسلام از راهي مي گذشت در جايي ماري را ديد كه از شدت سرما يخ زده است و درحال مرگ است ؛ پيغمبر مار را بر ميدارد و براي اينكه از سرما تلف نشود در آستين خويش مي گذارد تا گرم شود و دوباره خون دربدنش بجريان بيفتد ؛ پس از لختي مار به هوش مي آيد و جان مي گيرد و مي فهمد كه پيغمبر او را نجات داده ؛ اما باز حس مار بودنش به او اجازه نمي دهد كه كاري انجام ندهد براي همين دست پيغمبر را نيش مي زند و مي گريزد و سيستانيان بر اساس همين داستان معتقدند كه مار دشمن پيغمبر است و بايد كشته شود و سرش له شود ؛ براي همين وقتي كه ماري را مي كشند حتماً بايد سرمار را روي سنگ قرار دهند و باسنگي ديگر سرآن را له كنند . حتي اين مسئله و اين باور در مثل نيز آمده است كه مي گويد : سرت را مثل سرماري مي كوبم !!!

انتهای پیام/
Share/Save/Bookmark
زهرارضایی
۱۳۹۳-۰۸-۰۴ ۲۲:۱۷:۲۷
باسلام بسیار زیبا و آموزنده بود ...باتشکراز خانم سراجی ایشان هم نویسنده هستن هم شاعر....خسته نباشی شعر مجسم (7902)
 
مریم
۱۳۹۳-۰۸-۱۳ ۱۰:۴۸:۳۳
بسیار عالی بود و اموزنده ...خدا خانم سراجی را حفظ کند و سالم باشد ...بسیار بسیارشاعر و نویسنده توانمندی هست...درود بر تو (7983)