داخلی آرشيو خبر صفحه 
امتیاز مثبت 
۰
 
ارتباط پنهانی با شهرام را خوشبختی می دانستم / امین هم مرا با پارتی های شبانه اش بیچاره کرد!
کد مطلب: ۵۸۸۶۲
تاریخ انتشار:پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۰۸:۱۰
زن 35ساله عنوان می کرد می خواهم از همسر دومم طلاق بگیرم چراکه تهمت هایش برایم قابل تحمل نیست.
ارتباط پنهانی با شهرام را خوشبختی می دانستم / امین هم مرا با پارتی های شبانه اش بیچاره کرد!
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا: روزی که درگیر یک عشق خیابانی شدم، انگار در آسمان ها پرواز می کردم، همه خوشبختی های عالم در وجود من جمع شده بود و به چیزی جز ازدواج عاشقانه با «شهرام» نمی اندیشیدم، به همین خاطر عقل را کنار گذاشتم و نتوانستم به عاقبت این ارتباط پنهانی لحظه ای فکر کنم و ...

 

زن 35ساله در حالی که عنوان می کرد می خواهم از همسر دومم طلاق بگیرم چراکه تهمت هایش برایم قابل تحمل نیست، در تشریح ماجرای زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: در سال آخر دبیرستان تحصیل می کردم که عاشق «شهرام» شدم. هیچ شناختی از او نداشتم و تنها یک لبخند خیابانی موجب شد به او عشق بورزم، البته هوا و هوس های دوران جوانی را عشق پاک می نامیدم و این گونه خودم را فریب می دادم. چندماه بعد از این ارتباط های پنهانی، شهرام به خواستگاری ام آمد و با یکدیگر ازدواج کردیم. از این که به آرزویم رسیده بودم، خودم را خوشبخت ترین دختر روی زمین می دانستم ولی این خوشبختی تنها شش ماه دوام داشت، چراکه دیگر آن هوا و هوس های دوران جوانی به پایان رسیده بود و زیبایی های ظاهری برای هر دو نفرمان طبیعی شده بود. آرام آرام سوءظن ها، تهمت ها و اختلافات ما آغاز شد. شهرام مدام مرا زیر نظر می گرفت به طوری که حتی نمی توانستم با بستگان نزدیکم ارتباط داشته باشم. او مدعی بود کسی که یک بار به لبخند خیابانی پاسخ داده است، باز هم درگیر چنین روابطی می شود و به همسرش خیانت می کند. این گونه بود که دیگر نتوانستیم یکدیگر را تحمل کنیم و در اوج بدبختی و سوءظن، در حالی از هم جدا شدیم که دختر کوچکم را در آغوش می فشردم.

 

مدتی بعد شهرام با دختر دیگری ازدواج کرد و من هم برای فرار از سرزنش های دیگران، به خواستگاری مردی پاسخ دادم که 20سال از من بزرگ تر بود و پس از طلاق همسرش، از دو دختر خود نگهداری می کرد. تصمیم گرفته بودم این بار عاقلانه ازدواج کنم ولی شرایط یک ازدواج مناسب را نداشتم چون دیگر با داشتن فرزند و یک بار ازدواج نافرجام، وضعیت زندگی ام تغییر کرده بود. با این وجود و برای آن که حداقل تکیه گاهی داشته باشم، با «امین» ازدواج کردم، ولی او هم در پی خوشگذرانی های آنی بود و مدام با دعوت از دوستان نابابش، پارتی های شبانه برگزار می کرد. امین مردی دست و دلباز بود و پول های زیادی را خرج همین خوشگذرانی ها می کرد، تا این که در همین میهمانی های شبانه به مصرف موادمخدر صنعتی روی آورد. دیگر مصرف شیشه، روح و روان او را تسخیر کرده بود و مدام دچار بدبینی و توهم می شد. او وقتی از سر کار به منزل باز می گشت، یک راست سراغ تلفن همراهم می رفت و شماره های آن را کنترل می کرد. امین مدعی بود وقتی به خاطر سوءظن از همسر اولم طلاق گرفته ام ممکن است باز هم با یک لبخند خیابانی عاشق شوم. به همین خاطر تهمت های او شروع شد به طوری که کارت یارانه را سوزاند و به همراه دو دخترش عازم تهران شد و من و دخترم را بدون پرداخت نفقه تنها گذاشت. او وقتی شیشه مصرف می کند، تهمت هایی مانند ارتباط با تعمیرکار نزدیک منزلمان و یا فروشنده موادغذایی به من می زند. اما ای کاش روزی که در دبیرستان تحصیل می کردم ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

خراسان

Share/Save/Bookmark