داخلی آرشيو خبر صفحه 
امتیاز مثبت 
۳
 
خاطرات فرمانده سپاه سلمان از روزهای بیادماندنی دوران دفاع مقدس در کنار رزمندگان سیستانی؛
در عملیات کربلای یک با یک شهید خط دشمن را شکستیم/ تنها فرمانده ای که با بلندگو گردان را هدایت می کرد،میرحسینی بود
کد مطلب: ۴۲۶۷۰
تاریخ انتشار:سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۹:۱۹
یک بار در جنگ سر خم نکرد و تنها فرمانده ای که با بلندگو گردان را هدایت می کرد فقط میرحسینی بود.
در عملیات کربلای یک با یک شهید خط دشمن را شکستیم/ تنها فرمانده ای که با بلندگو گردان را هدایت می کرد،میرحسینی بود
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا: سردار حسین معروفی فرمانده سپاه سلمان سیستان و بلوچستان در مراسم اولین یادواره حماسه سازان کربلای 5 در زابل به بیان خاطراتی از جنس ایثارگری های دوران دفاع مقدس و از افتخار همرزمی با شهدایی همچون سردار شهید قاسم میرحسینی ،عالی و دیگر شهدای سیستان می پردازد و انگار دوباره دوران دفاع مقدس و عملیات کربلای 5 برای همه رزمندگان و ایثارگران تداعی می شود.

سردار حسین معروفی فرمانده سپاه سلمان استان به یکی از لحظات نفس گیر عملیات کربلای یک اشاره می کند و می افزاید: اگر در دفاع مقدس شخصیت هایی چون قاسم میرحسینی، خدری،هراتی و حسین عالی 17-18ساله داریم که خط شکن عملیات ها بودند،حقیقت است.

سردار معروفی افزود: برخی تصور می کنند سخن از دلاورمردیها و رشادت های شهدایی مثل شهید عالی 17 ساله یک داستان است اما چیزی جز واقعیت نیست ،حسین عالی لحظه لحظه عمرش را مدیریت کرد.

فرمانده سپاه سلمان استان به گوشه ای از دلاورمردیهای شهید میرحسینی و عالی اشاره کرد و افزود: در عملیات کربلای یک خدا توفیق داد و فرمانده خط شکن آن عملیات بودم ،مسئول اطلاعات شهید عالی بود و غروب بعد از نماز می بایست وارد میدان مین می شدیم .
بین ما و مرز عراق 600متر فاصله بود، 200 الی 250 متر خاکریز بعد میدان مین ،سیم خاردار و تا عمق 30-40 متری خاکریز دشمن سه یا چهارمتر کانل و دوباره سیم خاردار وجود داشت.
حسین عالی مسئول اطلاعات قبل از آغاز عملیات 4-5 بار تا خاکریز دشمن رفته و برگشته بود،بعد از نماز عملیات شروع شد. شهید حاج قاسم میر حسینی جانشین لشکر کنار خاکریز ایستاده تا زانو در خاک بود.
وقتی بچه ها را به سمت میدان مین حرکت می دادیم، میر حسینی دست رو شانه تک تک بچه ها می زد و بهشون روحیه می داد. حسین عالی جلوتر از بقیه راه افتاد رفتیم سمت میدان مین و در این لحظه سکوت رادیویی بود و کسی حق نداشت با بی سیم صحبت کند چرا که در فاصله 60-70متری یا 100متری خاک دشمن بودیم.
حسین عالی جلو و سه نفر پشت سرش راه را باز می کردند،در همین لحظه کنار یه بوته تیر به زانوم خورد و همونجا موندم ..
عراقی ها به حدی منور روی سرمون می زدند فکر کردیم روز شده و احساس کردم دشمن متوجه ما شد و لو رفتیم .صدای تیر کلاش بود و عراقی یکسره به سمت بچه های تخریب تیراندازی می کردند احساس کردیم عملیات لو رفته.
حسین سریع به طرف ما آمد و با آرامش خاصی گفت؛ نگران نباش من سمت چپ رو باز می کنم ،این جوان 17-18 ساله که 100متری دشمن هست قراره بره میدون مین رو باز کنه و بریم به سمت دشمن.
حسین آنقدر آرام بود که گویی فکر می کرد داخل اتاق نشستیم و می خواد از این اتاق به آن اتاق برود.بالاخره سمت چپ رو باز کردیم و به سمت سیم خاردار دشمن رسیدیم و دشمن کماکان منور می زد برای یک لحظه یقین کردیم که دشمن ما رو دیده.
در این هنگام حاج قاسم سکوت رادیویی رو شکست و گفت محمود چرا اینقدر خونسردی زود باش بجنب. گفتم؛ حاجی کار داره انجام میشه نگران نباش.
سمت ما  25 متر باز شده بود و حالا ما نزدیک سیم خاردار رسیدیم  و می بایست سیم خاردار اولی رو بچه های تخریب شهید حسین عالی با انبر دست قیچی کنند تا ما سیم خاردار بعدی رو با دستگاه قیچی کنیم این کار انجام شد و روی خط دشمن رسیدیم از بس منور می زدند، حرکت کردن مشکل بود و همین حسین عالی دوباره با چه آرامشی گفت؛ نگران نباش کار داره انجام میشه.
خیلی نفس گیر شده بود عراقی ها مرتب منور می زدند که دو منور عراقی ها بجای اینکه به سمت بالا باز بشه جلوی خودشون افتاد و بین ما و عراقی ها یک حائل بوجود آمد و این فرصت خوبی شد برای اینکه سیم خاردار اولی رو که بچه ها قیچی کردند، سیم خاردار دوم رو هم با دستگاه قیچی شد و با دادن یک شهید خط دشمن رو شکستیم.
زمانی که این اتفاق داشت می افتاد 30متری عراقی ها بودیم من عراقی ها رو داشتم می دیدم 2تا عراقی یکی لب خاکریز ایستاده بود و یکی هم اسلحه کلاش دستش و در حال تیربارون کردن سنگر بود.
واقعا فکر می کردم ما رو می بینند، آنجا با چشم سر معجزه الهی رو دیدم و این مربوط به زمان پیامبر نیست این مربوط به جنگ ماست در جنگی که امام فرماندهی می کرد.
سردار حسین معروفی با بیان خاطراتی از سردار شهید قاسم میرحسینی ادامه داد: شهید میرحسینی در هنگام نماز تمام اعضای بدنش می لرزید، روزی برای ادای نماز در کنار من ایستاده بود و تمام بدنش می لرزید به او گفتم سرما خورده ای گفت نه، میرحسینی از خوف خدا می ترسد.

یک بار در جنگ سر خم نکرد و تنها فرمانده ای که با بلندگو گردان را هدایت می کرد فقط میرحسینی بود و تا لحظه شهادت یک لحظه نلرزید چون فقط از خدا می ترسید.

فکر می کنید شهیدان عالی، میرحسینی، خدری، هراتی و ... چه ویژگی هایی داشتند که نمونه و اسوه شدند. گذشت از گناه ، مال و ثروت ، آبرو ، عزیزان و گذشتن از جان بود ،در وجود مجاهدین فی سبیل الله اگر این ویژگی ها نهادینه شود می شوند همچون میر حسینی، عالی ،هراتی و...


انتهای پیام/
Share/Save/Bookmark