به گزارش اوشیدا به نقل از راه دانا؛ روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
1- اگر جمهوری اسلامی را در مصاف با مشکلات، به مثابه یک خط گسترده دفاعی یا تهاجمی تصور کنیم، این خط، چندین محور را شامل میشود. هر کدام از یگانهای عملکننده در این محورها، کارکرد خود را دارند. اگر مسئولیت خود را درست به انجام برسانند، خط از سمت آنها شکسته نمیشود، بلکه میتوانند خط «دشمن/ مشکلات» را بشکنند و به دیگر نیروها در آفند یا پدافند ملحق شوند. اما اگر قصور و تقصیر یا خیانتی در برخی محورها اتفاق بیفتد، عملیات کامل نمیشود، بلکه حتی ممکن است هزینه کوتاهی برخی نیروها را نیروهای پاکباخته و مسئولیتشناس بپردازند. ما از زمان دولت موقت و بنیصدر و ماجرای دفاع مقدس، دو نمونه متفاوت مدیریت را در طول چهار دهه تجربه کردهایم. اکنون این دو مدل، به بلوغ رسیدهاند. یکی مدیریت حاج قاسم سلیمانیهاست که توانمندی خود را با پیروزی در مصاف با دشمن به نمایش گذاشتند و با دست خالی حماسه آفریدند؛ مدیریتی که پالایشگاه ستاره خلیج فارس (خودکفایی بنزین)، برنامه هستهای و سوخت بیست درصد، خدمت به مناطق محروم و مهار خسارتهای سیل و زلزله، گوشهای از کارنامه درخشان اوست. و مدیریتی که به جای همت و تدبیر درونزا، آدرس غرب را داده، یا در برابر خصومت و نفوذطلبی دشمن، منفعل عمل کرده؛ اگر در نقشه او بازی نکرده باشد.
2- سردار سلیمانی چرا ترور شد و چه کسانی دشمن را تشجیع کردند؟ منطق و مکتب خلّاق او، مستکبران را به خشم میآورد. آن مجاهد پرکار و پیروز، حتی اگر هیچ کاری در میانه میدان فرماندهی انجام نداده و پروژه هفت هزار میلیاردی آمریکا در منطقه را نابود نکرده بود، همین یک عبارت پرمغز او برای اینکه کینهاش در دل مستکبران جا کند، کافی بود: «من با تجربه میگویم که میزان فرصتی که در بحرانها وجود دارد، در خود فرصتها نیست. اما شرط آن، این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم.» نفس این سخن، تمدنساز و قدرتآفرین است و میتواند باطلالسحر طاغوتها باشد؛ چه رسد به اینکه سیره چهلساله او، امضای پای ادعایش شود. با این منطق، سوخت بیست درصد رآکتور تهران و پالایشگاه تولید بنزین و موشکهای دوربرد نقطهزن و ماهوارههای پیشرفته ساخته شد. و بیاعتنایی به همین منطق موجب شد دولت در برخی حوزهها دچار عقبگرد شود.
3- مدیرانی هم هستند که به جای تبدیل تهدید دشمن به فرصت، بگویند «نباید فرصت دوباره مذاکره با آمریکا را از دست بدهیم.» آنها هفت سال قبل نیز همین حرف را زدند که کشور را گرفتار مشکلاتی کردند که با مختصری همت و تدبیر در داخل قابل حل بود. فهرست برخی بیتدبیرها را مرور کنید: «شش برابر کردن نقدینگی که از عوامل اصلی تورم است، شکستن رکورد 49 درصدی تورم در دولت هاشمی (کارگزاران) و رساندن آن به 52 درصد (در برخی اقلام بالای 100 درصد)، شش تا نُه برابر کردن قیمت مسکن و خودرو و سکه و ارز و بسیاری از اقلام دیگر. سه برابر کردن ناگهانی قیمت بنزین و بهانه دادن دست دشمن برای ایجاد بیثباتی و ایراد خسارت، افزایش ضریب جینی (شکاف طبقاتی) از رقم کاهشی شده 365. در سال 92 به رقم 409. در سال 97، نابودی 18 میلیارد دلار و 60 تن طلا از ذخایر استراتژیک ظرف دو ماه، واگذاری پرفساد نیشکر هفتتپه، ماشینسازی تبریز، هپکو اراک، آلومینیوم المهدی، پالایشگاه کرمانشاه و... در دوره ریاست یکی از روسای ستاد انتخاباتی در سازمان خصوصیسازی، گماردن وزیر اشرافی بر بخش مسکن و تحمیل فشار سنگین به اقشار پایین، اصرار بر امضای توافقی که ظرف دو ماه، 95 درصد برنامه هستهای را واگذار یا نابود کرد و انفعال و معطلی در پنج سال بعدی در قبال عهدشکنی غرب، سپردن 41 تعهد مخفیانه (خودتحریمی) به FATF، ضعیفنمایی کشور برخلاف واقعیتهای قدرت و جرئت دادن به دشمن برای اقدامات ضدامنیتی مانند فتنه آبان 98 و ترور سردار سلیمانی، تهییج مردم به اینکه همه چیز خود را به بورس بسپارند (ایجاد انتظار مافوق واقعیت) و شوکهای ناشی از تصمیمات متناقض و ناراضی کردن سهامداران، معطلی 8 میلیون و 300 هزار تن کالا در گمرک به خاطر پنج ماه بیوزیر گذاشتن وزارت صمت.» نوع این بیتدبیریها منشأ داخلی دارد.
4- اهتمام مدیران غیرانقلابی به چیست؟ و برای پیشبرد امیال خود، حاضرند چه مقدار هزینه به مردم و کشور تحمیل کنند؟ رفتار آنها فرصتسازی است یا فرصتسوزی؟ فرصت را باید خودمان بسازیم یا باید منتظر بمانیم تا دشمن در مذاکره، برای ما فرصت بسازد؟! بگذارید قضاوت را به برخی از نزدیکترین همراهان دولت بسپاریم. این هفت روایت، گزیدهای از دهها روایت مشابه است؛
1/4- خبرگزاری خبر آنلاین (تیم انتظامی و معزی، دو مدیر ارشد دولت) 19 بهمن 1392 (چند روز پس از ماجرای مشکوک و شرمآور توزیع سبد کالا) در تحلیلی با عنوان «جایزه بهترین کارگردانی برای روحانی؛ در حاشیه چگونگی توزیع کالاهای اساسی» نوشت: «توزیع سبد کالا با شیوهای که انجام شد، نه یک اتفاق بود و نه عملی که تبعات آن برای روحانی و مردانش غیرقابل پیشبینی باشد. او دقیقا همین اتفاق- ازدحام، دعوا و مرافعه و احیانا له شدن در زیر دست و پا- را پیشبینی میکرد و اصلا آن را برای پیشبرد استراتژی خارجی خود لازم داشت[!] روحانی به یک نمایش داخلی برای ارائه در جشنوارههای خارجی نیازمند بود. نگاه کنیم به اظهارات اخیر وندی شرمن که گفته «شما در اخبار دیدید ایران اخیرا به طور قابل مشاهدهای غذا بین مردم فقیر جامعه توزیع کرده تا نشان دهد کاهش محدود تحریمها، تاثیر مستقیم داشته.» این دقیقا همان نتیجهای بوده که روحانی از توزیع سبد کالا داشته، اینکه تحریمها روی مردم تاثیر مستقیم و انکارناپذیر داشته؛ اینکه اوضاع اقتصادی مردم نه تنها رو به راه نیست بلکه حاضرند برای چند عدد مرغ و چند کیلو برنج با یکدیگر درگیر شوند. درست است که روش توزیع سبد کالا چندان مناسب نبود، اما اگر با این نمایش بتوان جایزه اول بهترین اثر را در فستیوال سیاست جهانی به خود اختصاص داد، به تحقیر چند روزهای که بازیگران آن شدند، میارزید»!
2/4- سعید لیلاز عضو مرکزیت کارگزاران: «اگر اختیارات گسترده فعلی را که به دولت داده شده، به چوب خشک داده بودند، وضعیت اقتصادی به مراتب بهتر از وضعیت فعلی بود.»
3/4- بیانیه کارگزاران پس از قانع نشدن نمایندگان مجلس دهم از چهار پاسخ روحانی به پنج سؤال اقتصادی: «پاسخهای روحانی، نه مجلس را قانع، نه ملت را راضی ساخت. دولت، فاقد استراتژی اقتصادی روشن است. اوج این سرگشتگی را میتوان در سیاست ارزی دید که در بهار 97 بستر ویژهخواری اخلالگران را فراهم ساخت. متأسفانه با وجود نقدها بر سازمان برنامه و بودجه، در دولت دوم روحانی اصلاحی صورت نگرفت. فقدان استراتژی، دولت را به مجمعی از بوروکراتهای بیانگیزه بدل ساخته که دولت را نه به عنوان مغز متفکر توسعه ملی بلکه به یک اداره کاغذی تقلیل میدهند.»
4/4- عبدالله ناصری (مشاور خاتمی و عضو شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان): «این اولین بار نیست که روحانی نه به کارشناسی بیرون از دولت توجه میکند، نه به کارشناسی درون دولت. ما همان آبانماه - قبل از اعلام گرانی بنزین- خبرهایی داشتیم که دولت و روحانی تصمیم گرفتهاند، اما وزارت اطلاعات و دستگاههای امنیتی مخالف این اقدام بودهاند. مشکل اصلی او این بوده که اساساً به حوزههای کارشناسی خیلی توجهی نداشت. هر طور که نگاه کنیم، تصمیم افزایش قیمت بنزین، نقطه آغازش با وزارت نفت و دولت بوده و روحانی مسئول است.»
5/4- محمدجواد روح سردبیر نشریه حزب اتحاد ملت: «چرا روحانی چهار روز قبل از گرانی بنزین، آنگونه سخنرانی میکند؟ کدام رئیسجمهور اعلام کرده بود که فلان قدر کسری بودجه داریم؟ روحانی در یزد از کسری بودجه گفت و یکسری حملات هم به رئیسی انجام داد. همین روش را در کرمان به شکلی دیگر ادامه داد. مهمتر از اینها، اعلام کرد به توافقات پشت پرده پایبند است؛ همه اینها، یعنی میخواهد به هر قیمتی شده، دوباره مذاکره کند. اینجا بود که قمار کرد.
وقتی دید چیزی دستش ندارد، بنزین را گران کرد تا جامعه به شرایط اقتصادی واکنش نشان دهد؛ فشار از پایین اتفاق بیفتد تا در بالا چانهزنی کنند که مذاکره انجام شود. میگویند وزیر اطلاعات در جلسه دولت هشدار داده اگر بنزین را گران کنید، جامعه به هم میریزد و روحانی خندیده است. اینکه میگویند گران کردن بنزین، تصمیم غیر کارشناسی و اطلاعرسانی آن هم غلط بوده؛ اتفاقاً از نظر روحانی، هم کارشناسی بوده و هم نحوه اطلاعرسانی- در واقع اطلاعنرسانی- درست بوده، تا جامعه بیشتر عصبانی شود. روحانی قمار کرد تا ببیند نتیجه چه میشود. اما به نظر من، مقام رهبری هم پاسخ رئیسجمهور را دادند. ایشان، مسئولیت تصمیم گرانی بنزین را پذیرفتند... در ماجرای بنزین، روحانی قمار کرد و رهبری هم ایستاد.»
6/4- صادق خرازی (معاون وزیر خارجه در دولت اصلاحات): «حقیقتا در ماجرای بنزین، بیخردی حاکم بود. مگر میشود بنزین را سه برابر کنید و قبلش هیچ آگاهی نداده باشید!؟ گاهی به شوخی میگویم مسئولین ما صبح به صبح که بیدار میشوند برنامهریزی و بخشنامه صادر میکنند که انقلاب را از بین ببرند و این مردمند که آن را حفظ میکنند.»
7/4- علی مطهری نایب رئیس مجلس دهم: «حوادث آبان 98 که بیشتر ناشی از بیتدبیری دولت بود، این خیال را در سر تندروهای آمریکا پدید آورد که پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی کاهش یافته و وقت مناسبی برای ترور سردار سلیمانی است. قبل از آن، جرئت این کار را به خود نمیدادند. البته با تشییع پرشکوه پیکر آن عزیز، واقعیت را دریافتند.» آقای مطهری درست میگوید. حاج قاسم سلیمانی، به خاطر شجاعت و درایت و اخلاص کمنظیرش، به محبوبترین چهرهها در میان ملت ایران تبدیل شد و حماسه تاریخی تشییع او چنان طوفانی را برانگیخت که بَری مک کافری ژنرال چهار ستاره آمریکایی به «اماسانبیسی» گفت «ترامپ از عظمت تشییع ژنرال سلیمانی، تا سرحد مرگ ترسید.»
5- این روایت دقیق و درست آخر، بسیار قابل تامل است. آیا خون به ناحق ریخته شده قهرمان مقاومت و امنیت منطقه، برخی مدیران خوابزده را بیدار میکند تا بیش از این، به دشمن اعتماد نکنند و مرتکب خیانت شکافافکنی دوباره در جامعه نشوند؟ شهید سلیمانی به درستی میگفت «در خط مقدم جنگ با دشمن، نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست، دوست است... ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است.»
حکومتها و دولتهای مسئول معمولا براساس معدل شرایط جامعه حرکت میکنند و تصمیمهای خویش را در این چارچوبها محدود میکنند، به عبارت دیگر آنچه استراتژیها وتاکتیکها را مشخص میکند بیش از آنکه ناظر به آرمانها و تمایلات و اهداف حکومتها باشد تحتالشعاع وضعیت جامعه است. به نظر میرسد امروزه تعریف اقتدار هر کشوری از اقتدار نظامی فراتر رفته است و به حوزههای دیگر هم سرایت پیدا کرده است. دولتها علاوه بر توان نظامی بر اساس بزرگی اقتصاد خود شاخ و شانه میکشند و درصورت لزوم مبارز میطلبند و پای خویش را از مرزهای جغرافیایی بیرون مینهند تا آنجا که بسیاری از صاحبنظران معتقدند که در مناسبات بینالمللی کنونی این اقتصاد است که حرف اول را میزند.
لابد اگر چین روی اقتصاد تمرکز تاریخی کرد و موفق هم شد سرنوشت همسایه شمالی خود یعنی شوروی سابق را دید که درست از ناحیه اقتصاد ضربه خورد و فروپاشید. واقعیت آن است که ما سالهای طولانی از اقتصاد غلفت کردیم یا از رعایت قواعدش سرباز زدیم و اکنون به هر سو که نظر میکنیم این مشکلات اقتصادی هستند که جلو راهمان سبز میشوند و محدودمان میکنند. اقتصادی که نه تنها فرمانپذیر نیست که در مقابل تصمیمهای دستوری قدعلم و ثابت میکند که با هیچکس شوخی ندارد. اکنون در شرایط خاص و بغرنج و احتمالا بیسابقهای که بهسر میبریم؛ حقیقتا مردم خصوصا دهکهای پایین جامعه در عسرتی پردامنه و مشقتی گزنده بهسر میبرند و گاهی چنان میشود که راه پس و پیشی جلوی خود نمیبینند. گرانی بیداد میکند و کرونا بسیاری از آبباریکههایی را که در زندگیها جاری بود باریکتر و بعضا مسدود کرده است. اگر در آبان سال گذشته افزایش قیمت بنزین مشکل ایجاد کرد باید از همین زاویه اقتصادی به آن نگریست و دخالت و تحریک بیگانگان را فرع بر آن دانست.
لازم نیست انسان اقتصاددان باشد و انواع آمارهای رسمی از اوضاع اقتصادی را بخواند و آنگاه متوجه شود که چه فشار عظیمی متوجه اکثریت مردم و خصوصا محرومان جامعه است. وقتی خط فقر در سال 99 از حدود چهارمیلیون و پانصدهزار تا 9میلیون تومان برای یک خانواده چهارنفره برآورد میشود ودر جریان شیوع کرونا حدود یکمیلیون و سیصدهزار نفر بیکار شدهاند و تورم مهرماه امسال تا 41 درصد رشد را نشان میدهد صدای خرد شدن استخوان و خم شدن کمر اقشار بزرگی از جامعه به گوش میرسد که احتمالا کمشنوایان مسئول هم آن را میشنوند! این حقایق تلخ و بزرگ با هر مقدمه و بهوسیله هر کس ایجاد شده باشند وجود دارند و در حال چلاندن جان مردمانند. بدون کوچکترین تردیدی بزرگترین اولویت کنونی لحاظ کردن شرایط مردم است که باید در همه تصمیمها و استراتژیها در اولویت قرار گیرد و همه چیز را تحتالشعاع خود قرار دهد.
اگر در حال حاضر کرونا طغیان کرده و کل کشور و همه مناسبات آن را تحت تاثیر منفی قرار داده است، نمیشود بدون توجه به آن سیاست ورزید و مثل شرایط عادی تصمیم گرفت. ما با اقتصاد آسیبدیده از تحریمها و فسادهای شدیدا به دورانی از آرامش و ثبات نیاز داریم و اگر خواستار استقامت کشور هستیم باید به هر وسیله ممکن آن را بهدست آوریم. لغو تحریمها علاوه بر ضرورتهای اقتصادی ناظر به موضوع اپیدمی کرونا هم هست. همین حالا تحریمهای ظالمانه آمریکا بر توان کشور برای مقابله با این اپیدمی تاثیر منفی گذاشته است.
دیر یا زود واکسن کرونا به بازار خواهد آمد و کشور ما در مقیاس وسیع نیاز عاجل به آن دارد. این در حالی است که همه کشورهای جهان برای خرید و بهدست آوردن آن صف بستهاند و بعضا پیشخرید هم کردهاند. آیا برنامهای تدوین شده است که تحریمها نتوانند در تهیه این کالای حیاتی مانع ایجاد کنند؟ آیا یکی از الزامات ما در استفاده از تحولات سیاسی آمریکا و استقبال از رفع تحریمها همین نیازهای حیاتی نیست؟ آری سیاستمداران مسئول در کوچکترین تا بزرگترین تصمیمهای خود به نیازهای ضروری ملت خویش مینگرند و بهتر میدانند که دامنه تصمیماتشان تا چه حد در زندگی و مرگ و سختی و سلامت و رفاه و مشقت و رشد و عقبماندگی و رضایت و عدم رضایت مردم اثر دارد. علاوه بر وضع اقتصادی، سلامت مردم که فعلا در معرض آسیب روزانه است نیازمند توجه عمیق و تنظیم سیاستهای کلان براساس آن است. اگر مردم اصل هستند رفتار ما با هر کشوری تابعی از رعایت و ملاحظه وضع جامعه است.
چوب و پیاز کرونا
رضا دهکی در ابتکار نوشت:
درخواست تعطیلی دو هفتهای تهران و شهرهای قرمز کرونایی، در نهایت تبدیل به شکل جدیدی از سطحبندی این شهرها و محدودیتهای مربوط به کنترل شیوع کووید19 شد. روندی که هرچند در بالاترین سطح آن نزدیک به درخواست پرتکرار تعطیلی کامل است، اما از نظر ادبیات، محکم به نظر نمیرسد و معلوم هم نیست که از نظر اجرایی چقدر با ضمانت اجرا همراه شود. این اقدام از جنبههای گوناگونی قابل بحث است. در این میان شاید بتوان آن را در مدلی با سه محور مسئولان، مردم و کسب و کارها بررسی کرد.
پیش از هر چیز، یادآوری جملات مسئولان درباره شیوه مقابله با کرونا لازم به نظر میرسد. باید خاطرنشان کرد که مسئولان زمانی وجود و ورود کرونا به ایران را تکذیب و کتمان میکردند، سپس آن را به بیماری سادهای حتی کم خطرتر از آنفولانزا تخفیف دادند و البته هنگامی که با اشاره به تجربه چین به ویژه در ووهان – مبداء بیماری – از قرنطینه کامل سخن به میان آمد، آن را شیوهای قرون وسطایی دانستند. به گفته مسئولان قرار بود در شیوه ایرانی مقابله با کرونا، هم چرخ زندگی مردم بچرخد و هم کرونا مهار شود. با این همه شرایط به مرور درستی همه این سخنان را زیر سوال برد، اما مسئولان در هیچ یک از این موارد از عذرخواهی و پذیرش اشتباه و مسئولیت خودداری کردند و اگر هم واکنشی بود، آوردن بهانه ناشناخته بودن بیماری و تغییر استراتژی بر اساس کسب آگاهی موثق از بیماری بوده است. در این میان اما خسارتهای به بار آمده از این شرایط با هیچ عذرخواهیای قابل جبران نیست؛ نه جانهای از دست رفته و نه معیشت بی مسئولان مقابله با کرونا حداقل سه تا چهار فرصت قرنطینه سراسری را در طول ماههای گذشته از آغاز شیوع کرونا سوزاندهاند. تعطیلیهای ایام نوروز یا مناسبتهایی که با بینالتعطیلین شرایط مناسبی برای قرنطینه سراسری ایجاد کرده بود که همگی از دست رفتند. اما علاوه بر فرصتسوزی، سرمایههایی را هم سوزاند.
اولین سرمایه سوخته در این روند، اعتماد عمومی بود. مردم با شنیدن سخنان نادرست بدون پذیرش اشتباه بودن آن از سوی مسئولان گوینده و عذرخواهی و پذیرش مسئولیت در این زمینه – که حتی گاه با افشاگریهای نصفه نیمه یا پاس دادن مسئولیت به یکدیگر هم همراه بود – نه تنها اعتبار بقیه سخنان و راهکارهای مسئولان در این زمینه را زیر سوال برد، که حتی باعث عدم پذیرش آنها شد. به ویژه آن که مسئولان و رسانههایی مثل صداوسیما در غیاب مسئولیتپذیری خود، بارها سعی کردند مسئولیت شیوع کرونا را به گردن عدم رعایت مردم بیندازند. این موضوع واکنشها به ادبیات مسئولان را جریتر هم کرد؛ چنان که حالا وقتی حرف از قرنطینه عمومی و تعطیلی کامل هم مطرح میشود، واکنش مردم چندان مثبت نیست و حداقل با نوعی بی تفاوتی همراه شده است. همچنین بحران هم درصورت طولانی شدن میتواند در ذهن مردم عادیانگاری شود و روند تصمیمگیری مسئولان و اجرایشان به این موضوع هم دامن زده است.
در نتیجه امروز در شرایطی از تصمیم محدودیتهای سخت کرونایی سخن گفته میشود که همه هم چوب تصمیمهای نادرست قبلی و مقاومت در برابر آن را خوردهاند و هم پیاز قرنطینه را!
اما سرمایه و فرصت سوخته دیگر در این میان توان مردم و کسب و کارها در زمینه مقابله با کرونا بوده است. در شرایطی که خود شرایط کرونایی به تنهایی تاثیر خود را بر اقتصاد و کسب و کارها گذاشته، محدودیتهای نصفه و نیمه کرونایی هم بسیاری از کسب و کارها را اذیت کرده و حتی در معرض خطر تعطیلی قرار داده است. اگر تصمیمهای قاطع مقابله با کرونا و نه آن شیوه کجدار و مریز در ابتدای راه اتفاق میافتاد، میشد که امیدوار بود کسب و کارها و حتی مردم آسیبدیده از کرونا، به کمک اندوخته شخصی و ارائه تسهیلات محدود از پس ماجرا بر آیند و کمتر ضرر کنند. در این حالت هم این آمار مرگ و ابتلای روزافزون کرونا اتفاق نمیافتاد و هم امروز کسبوکارها در شرایط بهتری به تعطیلی تن میدادند. بدیهی است که تحمل دو تا سه هفته تعطیلی کامل تنها یکی دو ماه پس از آغاز بحران با تعطیلی پس از 9 ماه اقتصاد فاجعهبار و بیکاری و ... دشوارتر و حتی غیرممکن است! علاوه بر این در ابتدای شروع بحران کرونا، امکان بهرهمندی از همراهی بنگاههای اقتصادی و کسب و کارها در رعایت مسئولیت اجتماعی نسبت به شرایط هم بیش از امروز وجود داشت. نمیتوان از کسب وکارها انتظار داشت که هم بحران اقتصادی ناشی از کرونا را تحمل کنند و هم ایفاگر نقش مسئولیت اجتماعی خود – که گاه با پذیرش ضررهایی اقتصادی هم همراه است – باشند.
ضمن این که ایفای مسئولیت اجتماعی از سوی کسب و کارها در راستای بهبود وجهه برند و روابط عمومی انجام میشود و با کاهش حساسیت نسبت به آن، چنین حرکاتی توجیه خود را از دست میدهد. نتیجه این که فرصت استفاده از ظرفیت مسئولیت اجتماعی بنگاههای اقتصادی هم این چنین سوخته است.
میگویند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است؛ اما در موردی مثل شیوع کرونا، این ضربالمثل چندان دقیق نیست. چنان که مثلا اگر ماهی در ظرفی در بسته و بدون تبادل اکسیژن زندگی کند و یا در میان آبهای آلوده باشد، دیگر خبری از «هر وقت» و «تازگی» نیست. تعویق اشتباه تصمیمهای قاطع مقابله با کرونا، جانهای زیادی را گرفته و فرصتهای زیادی را سوزانده است؛ با این حال شاید این تصمیم با همه کاستیها بالاخره به نجات ماهی نیمه جان منجر شود؛ تا بعد دید که برای احیای آن چه میشود کرد.
انتهای پیام/ک