داخلی آرشيو يادداشت صفحه 
امتیاز مثبت 
۵
 
ویژه سوم خرداد/
از ایثار آنانی باید نوشت که هرگز دردهایشان را با دیگران تقسیم نکردند
علیرضا ضابطی
کد مطلب: ۲۷۱۶۴
تاریخ انتشار:جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۴۸
اوشیدا:باید می نوشتم ، که اینان به دنیا و ظواهرش دل ندوخته اند و آنرا وسیله ایی می دانند برای رسیدن به آخرت ، آنان عزیزترین و با ارزش ترین موجودی خود را که همانا جان هست را تقدیم نموده اند ، آنها با خدا معامله کرده اند ، پس حق اینست با آنان برخوردی محترمانه داشته باشیم ، از قولهای بی عمل خودداری کنیم ، از مهر ورزیدنهای بی مهر خودداری گردد ، از نردبان سازی ترقی از نامشان استفاده نگردد..
از ایثار آنانی باید نوشت که هرگز دردهایشان را با دیگران تقسیم نکردند
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا:


بنام خداوند ایثار و شهادت
<< ن والقلم و ما یسطرون >>

سوگند به قلم و آنچه را می نویسد

خیلی دوست داشتم ، آن زیبائیهایی که همواره در اطراف و بعضا" در کنار خود می بینم رو به رشته تحریر در آورم ، استواری بچه های مخلص جنگ ،همچون استواری کوهها ، خروشانی و عزم ملی مردم سرزمینم، همچون خروشانی دریاها .

می نوشتم سرگذشت مردان مردی که الگویشان در وفا ، غیرت ، و ولایتمداری ، قمر بنی هاشم (ع) بود و در صبر و تحمل در عین آزادگی ، امامشان سجاد (ع) بود و باز می نوشتم از زنانی که پیرو بزرگ راوی عاشورا و زنده نگاه دارنده این واقعه ، زینب کبری (س) بودند .

می نوشتم از کسانی که در راه اعتلای نظام مقدس جمهوری اسلامی و عزت و عظمت دادن به آن ، جان خود را در طیق اخلاص نهادند و شربت شیرین شهادت نوشیدند و یا با تنی زخمی در کنارمان هستند ، که البته ما آن زخمها و دردها را نمی بینیم . چرا؟

چون با همان روحیه ایثار، صبر و بردباری شهره آفاق گشتند، آه و ناله شان را نمی بینیم، چون می گویند دشمن را شاد می کند اما پر پر شدن شان را احساس می کنیم . در مجالس و محافل خنده هاشان را به خوبی می بینیم ، شوخیهایشان ، قهقهه های مستانه شان ، دل هر رهگذری را می رباید ، که بعضا" به خودشان می گویند ، اینها رو ببین چه شادند، و گاها" هم زخم زبانی از جنس نا آگاهی نثارشان می کنند .

آنان پیرو مولایشان علی (ع) هستند که فرمود : ( تنگدستی و بیماری را پنهان نمودن از جوانمردان است ). پس برای چه ، آه و ناله کنن ،

و باز می نوشتم ، از بی مهریهایی که در عین بی مروتی و بی عدالتی باید تحمل نمایند، اینان بدلیل آثار باقی مانده از جنگی نابرابر ، دچار ضایعاتی شده اند ، آنان به ما نیاز ندارند که گهگاهی باری از شانه های زخمی شان بر داریم ، آنها انتظار ندارند ، همانند کشورهای غربی و کمونیستی ، تاج گل و دسته گل هر هفته درب خانه هاشان گزارده شود ، آنهم بدلیل ارج نهادن به شرکت رزمندگانشان در جنگهایی که بعضا" سالهای دور به پایان رسیده .

اینان بر وظیفه شرعی و الهی خود و لبیک گویی به امر ولی فقیه زمان خود عمل کردند ، که شاید اگر خداناکرده در این زمان آن شرایط پیش می آمد ، چه جوانانی که ما آنان را نسل سوم و چهارم می نامیم ، در عرصه دفاع از کیان نظام مقدس جمهوری اسلامی ، خودنمایی می کردند . که البته خودنمایی و حضور این جوانان غیور در عرصه های علمی و فرهنگی و اجتماعی و . . . نیز دوستان را شاد و دشمنان را خشمگین نموده .

باید می نوشتم ، که اینان به دنیا و ظواهرش دل ندوخته اند و آنرا وسیله ایی می دانند برای رسیدن به آخرت ، آنان عزیزترین و با ارزش ترین موجودی خود را که همانا جان هست را تقدیم نموده اند ، آنها با خدا معامله کرده اند ، پس حق اینست با آنان برخوردی محترمانه داشته باشیم ، از قولهای بی عمل خودداری کنیم ، از مهر ورزیدنهای بی مهر خودداری گردد ، از نردبان سازی ترقی از نامشان استفاده نگردد ، فرهنگ ایثار و شهادت و صبر و مقاومت شان را رواج دهیم ، با مخالفان این فرهنگ ، اگر قابل هدایت نیستند برخورد گردد و از مروجان و موافقانشان تقدیر گردد اگر چه رضای و خشنودی خدا را نیز بهمراه دارد .

و باز من خواهم نوشت ، از دختر کوچولوی نازی که با چه شور و حالی ، پیراهن زیبایی را که مامانش خریده بود رو می پوشه و باز با چه اشتیاقی می ره نزد بابای نابینایش و می گه بابا ، قشنگه ؟ و بعد به خاطر این که کلمه رو اصلاح کنه ، می گه بابا حدس بزن لباسم چه رنگیه ؟

و یا اون خانواده ایی که هر یک برای پیشی گرفتن از دیگری ، سعی می کنن ، در رفع مشکلات جسمی باباشون تلاش کنن ، کسی که با سیم چین فولادی ناخنهای پاهای چهل تیکه اش را می چیند .

و یا اون عزیز که وقتی نگاش می کنی ، با خودت می گی ، این دیگه کجای جسمش مجروح هست ؟ و اگر از خودش نپرسی متوجه نمی شی که اون استخوان جمجمه نداره و هر آن ممکن است جسم تیزی وارد سرش شود .

و یا اون بزرگواری که فقط به لبهایتان نگاه می کند و همه جا را در سکوت می بیند و خانواده با نوشتن کلمات ، با او حرف می زنند .

و یا عزیز دل دیگری که شاید ماسک هوا را در محافل عمومی نمی زنه و گاهی هم وقتی نفسش، مشکل پیدا می کنه ، خنده و اشک رو با هم قاطی می کنه و اگر کپسولش هم تموم شده باشه ، با صبر و درد کشیدن ، انهم با خنده تحمل می کنه ،

و باز دختر کوچولوی دیگری که وقتی با دختر خاله هاش آرزوهاشونو مرور می کنن ، در مقابل آرزوهای مادی اونها ، می گه : من آرزو دارم فقط یکبار بابام منو بغل کنه و بندازه بالا و بعد سقوط کنم باز تو بغلش .

آری

اینان ایثار خود را فدای دنیای خود نکرده اند، و هرگز دردهایشان را با دیگران تقسیم ننمودند ،

ومن آنچه را که قرار بود بنویسم ، . . .

بسیجی اند ، جانبازی هست مرامشون

ذکر و ثناء ، همیشه هست ، کلامشون

کفن پوش و همیشه پای در رکابند

باده عشق ولی را بخدا که جامند

یا حق
Share/Save/Bookmark