داخلی آرشيو خبر صفحه 
۹
امتیاز مثبت 
۱۲
 
تحلیلی بر سخنان دلسوزانه مدبرانه حسینی
سیستان در سوگ امنیت و فرهنگ فرزندانش
کد مطلب: ۳۴۶۲۱
تاریخ انتشار:سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۱۸
سیستان ما با تمام توانها، وسعت و استعدادهایش بدست فراموشی دولتمردان سپرده شده است.
سیستان در سوگ امنیت و فرهنگ فرزندانش
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا: تحلیلی بر سخنان دلسوزانه حسینی نماینده استان سیستان و بلوچستان در محکوم کردن ناامنی های اخیر در استان سیستان و بلوچستان ..

دولتمردان محترم شماهایی که در تریبونهای مختلف حادثه های بوجود آمده در شهرها از قبیل اسیدپاشی و....را محکوم می کنید، آنهم شهرهایی در بهترین موقعیتهای جغرافیایی و امکانات رفاهی،جوانان سیستانی که در بدترین شرایط آب و هوایی و نقطه مرزی ؛ قهر طبیعت و کمبود امکانات را متحمل شده به نحو احسن در خدمت مردم و دولت هستند و بدون هیچ دلیلی خونشان ریخته می شود، اینقدر مظلومانه مورد بی مهری دولتمردان محترم قرار می گیرند.
از طریق کدام تریبون شهادت مظلومانه و ناامنی موجود محکوم گردیده؟؟؟ درست است ما همه در استان سیستان و بلوچستان با هم برادریم ؛هیچ شکی نیست که برادران شیعه و سنی هم این ناامنی ها را محکوم می کنند و دولتمردان هم مخالف اینگونه شرارتها هستند اما به جد پیگیری نمی کنند .
جوانان ما دنبال امنیت و فرهنگ هستند مگر نه اینک فرهنگ و امنیت يعني دستاوردهاي معنوي بشريت براي زيبايي زندگي ؛ يعني پيمان برادري بستن ؛ يعني سبز شدن و سبز انديشيدن نه اینکه؛نمایندگان ما اگر داغ بردل دارند و فریاد می زنند و خونشان جوش آمده بخاطر این است که نماینده ما هستند، نماینده همانهایی که خونشان ریخته شده و نمی دانند به چه جرمی ؟؟

سید باقر حسینی زبان گویای مردم سیستان هست او از طرف ما سخن گفته از طرف سیستان و سیستانی اما متاسفانه بسيار ديده شده است كه انسانهايي حتي از فرهنگ و نام آن هم نگذشته اند و تقدس آنرا براي رسيدن به آرزوهاي كوچك و پوشالي خويش شكسته اند، به اسم فرهنگ و دفاع از ارزشهاي ملي و قومي خويشتن، فرهنگ، مليت و قوميت خود را آلوده ساخته اند،پا برروي زيبايي هاي فرهنگي گذاشته اند لذا هم وطنخوار شده اند هم عشق خوار و هم فرهنگ خوار (به گمان شما هيتلرها؛موسولين ها؛رضاخان ها و... از كدام دسته بوده اند ؟؟) براستي چرا نمي شود فردوسي ها؛حافظ ها ؛سعدي ها؛مولوي ها ؛صائب ها ؛شهريارها ؛ستارخان ها؛باقرخان ها ؛ميرزا كوچك خوان ها ؛مختومقلي فراغي ها؛مدرس ها؛شيخ فضل الله نوري ها ؛چمرانها و ... را متهم به قوميت پرستي كرد ؟؟ براستي چرا امروز مليت ؛ قوميت و فرهنگ بنام اين بزرگمردان افتخار مي كند ؟ چرا اينان در تنگناي قوميت نماندند و نپوسيدند؟! چرا اينان توانستند حلقه هاي پيوند قوميت ها و مليت ها شوند ؟ اصلاٌ چه كسي ميتواند ادعا كند كه فردوسي ؛حافظ و سعدي انسانهايي انديشمند و سياست پيشه نبوده اند؟ مگر اينكه ما تعريف تازه و رياكارانه اي از سياست داشته باشيم زيرا در جاي ديگري هم توضيح داده ام كه سياست فرزند فرهنگ و دين است و واي به حال آن فرهنگ و ديني كه نتواند فرزند خويش را به راه راست هدايت كند ؛

يادمان باشد كه ما با تمام وجود اعتقاد داريم ديانت ما عين سياست ما و سياست ما عين ديانت ماست ! پس هر كدام از ما كه در عرصه هاي سياسي به خطا برويم و تعريف رياكارانه و نازيبايي از سياست داشته باشيم به دين خودمان خيانت كرده ايم و فردا بايد در پيشگاه خداوند جوابگو باشيم .
هر كسي كه داد ديانت و سياست بزند ولي جان و خرد او زنداني تعصب و سياست پيشگي باشد ؛ بدون هيچگونه توجيح و منطقي فردا شرمناك زندگي مردم ،قوميت، آزادي ، رشد و توسعه فرزندان خود خواهد شد.
بيایيم نگاهي ‍ژرف ، نقادانه ، موشكافانه و عالمانه به نهادها ، بافت ها، مويرگهاي چهره ي پژمرده ،عبوس و بيمارگونه ي ديارمان بيندازيم ؛دياري كه هنوز در بافتي ناهمگون و سنتي دست و پا مي زند و نتوانسته بهره چنداني از استعدادها ،توانايي ها و سرمايه هاي مادي و معنوي خود ببرد !!! براستي اين خطاهاي تاريخي را چه كسي يا چه كساني به عهده مي گيرند ؟؟!؟ آيا باز هم مي شود اين بندها و كاستي ها را به گردن اجانب انداخت ؟!؟ لحظه اي با چشم سر و دل نگاهي به چهره استانهاي ديگر كشورمان بيندازيد، ببينيد چگونه پوست اندازي كرده اند، با طراوت شده اند و مثل رودخانه اي به سوي توسعه پيش مي روند اما سیستان ما با تمام توانها، وسعت و استعدادهایش بدست فراموشی دولتمردان سپرده شده است.
براستي چرا تلاش نكنيم تا جوانان ما بجاي غوطه خوردن در آسيب هاي اجتماعي با فرهنگ انديشه گي آشنا شوند؟ شايد فكر مي كنيم كه روشنگري ؛ آگاهي ؛ تپندگي شكوفايي و شناسايي فرهنگ نخست پايه هاي كاخ هاي پوشالي ؛ آرزوهاي فروخورده و دنياي مردابي و كوچك ما را ويران مي سازند و ما را به دادگاه تاريخ فرا مي خواند؟!؟ زيرا وقتي قومي ؛ ملتي و مردمي آگاه شوند و حقوق فردي اجتماعي خود را بشناسند ديگر به هر خسي چنگ نمي اندازند و به هر كسي كه ادعاي پيغمبري كند ايمان نمي آورند..
براستي آيا ناامنی های اجتماعی و خسارتهاي روحی و روانی جوانان اين ديار که ناشی از يكسو نگري ها؛ شكافهاي فرهنگي و تعصبات قبيله اي و نژادي خورده اند ؛ مي تواند قابل مقايسه با خسارت هاي اخلاقي ؛ فرهنگي بيگانگان و تهاجم فرهنگي باشد .؟!؟؟
راستي تعصب يعني چه ؟ تعصب يعني بستن دريچه هاي خرد و عشق به روي زندگي يعني تبليغ كردن فرهنگ پژمردگي ؛يعني غرق شدن در مرداب هاي قدرت قومي و خوني ؛يعني جهان و زندگي را تنها براي خود خواستن ؛يعني پله ساختن ديگران ؛فرهنگ ؛ قوميت و مليت يعني نژاد پرستي كوركورانه ؛يعني با آبروي فرهنگي قومي بازي كردن ؛ يعني اجازه ندادن به ديگران ؛ يعني پرچين كشيدن فرهنگي ؛ يعني از دستورات دين خدا سرپيچي كردن ؛ يعني كلام خدا را نشنيدن و در يك كلام يعني سكوت كردن چرا كه خطرناك ترين نوع تعصب سكوت است زيرا سكوت كودتايي پنهان عليه زندگي ، فرهنگ و مبارزه اي عليه آزادي و توسعه است . وقتي سكوت فرهنگي بر زندگي حاكم شود هياهو ها و گرد وخاك كردنها آغاز مي شود و در اين ميدان پرهياهوست كه زيبايي ها ؛ واقعيت ها؛ دستاوردها و عاشقان متوليان واقعي زندگي و فرهنگ به گوشه اي پرتاب مي شوند ،ميدان براي فرصت طلبان فرهنگ خالي مي ماند و قوي ترين و برنده ترين سلاح هاي زندگي و جامعه به دست افراد ناآگاه ؛بي مسئوليت و قدرت طلب مي افتد و اينجاست كه رسالت واقعي بر دوش روشن انديشان فرهنگ مـــدار سنگيني مي كند و دريغ واقعي زماني ست كه روشن انديشان نيز به توطئه ي سكوت تن در دهند و آن زمان است كه مردم ؛ فرهنگ ؛ زندگي ؛ عشق ؛ جامعه و خرد در پاي فرصت طلبان عاشق قدرت ؛ قرباني مي شود و هر روز نيز شكافهاي فرهنگي ؛ طبقاتي و قومي بيشتر مي شود زيرا بقاي فرصت طلبان تنها در هياهو و درگيري ست ؛ فرصت طلباني كه با دلي آسوده ؛ فرهنگ را چوبي براي كوبيدن بر فرق ديگران مي سازند،غافل از اينكه نخستين سري كه در اين ميدان پرهياهو مي شكند ؛سر زندگي ؛فرهنگ و قوميت خود اوست و كمترين خونبهاي آن عقب ماندن از كاروان توسعه و به هدر رفتن توان ها و استعداد هاست ؛ كافي ست به كارنامه ي نيم قرن گذشته برخورد غير عالمانه و غير مسئولانه پرچمداران و يا به روايت خودشان ؛ناجيان قوميت هاي ديار خودمان بيندازيد تا موضوع آشكار شود.

معصومه سراجی

انتهای پیام/
Share/Save/Bookmark
محمد رضایی
۱۳۹۳-۰۸-۰۷ ۱۷:۵۴:۳۶
باسلام خانم سراجی احسنت اینهمه تفکر -به وجودت افتخار میکنیم بانوی سبز اندیش (7925)
 
احمد رضایی پور
۱۳۹۳-۰۸-۰۷ ۱۸:۰۲:۳۰
سلام – دست مریزاد خانم سراجی امیدواریم حداقل شماها که استعداد نویسندگی وشاعری دارید بازبان قلم دردهای مارا بنگارید..-زنده باد (7926)
 
سیستانی
۱۳۹۳-۰۸-۰۹ ۲۰:۲۷:۴۸
توروخدابه دادسیستانی هابرسید چرا دارن همشون روشهیدمیکنن مگه چه گناهی کردیم؟ (7944)
 
سیستانی مظلوم
۱۳۹۳-۰۸-۱۱ ۱۴:۱۴:۴۸
چنانچه بخواهید ندای مظلومیت مردم سیستان را به گوش مسئولین برسانید از شما شکایت می کنیم!!!! (7964)
 
مریم
۱۳۹۳-۰۸-۱۳ ۱۰:۴۲:۵۶
احسنت بر خانم سراجی...کاش مسولین قدرش را بدانند و حفظش کنن تا درد ما را منتقل کند به واسطه قلمش...سالم باشید (7982)
 
محمد احمدی
۱۳۹۳-۰۸-۱۶ ۱۵:۰۴:۵۹
سرکار خانم سراجی بی نهایت خدا را سپاسگزاریم که هنوز در سیستان اندیشه هایی سرشار از حس خوب خواهی هم نوعان زتده است..... (8002)
 
محمد حداد
۱۳۹۳-۰۸-۱۸ ۱۹:۱۶:۱۸
تبریک میگم به بانوان سیستانی که خانم سراجی هم یکی از اون بانوان هست ...ایشان روح خلاق و قلم توانمندی دارند .لطفا آدرس یا شماره تماس درج نمائید..تشکر (8021)
 
محمد داوودی نسب
۱۳۹۳-۰۸-۱۸ ۲۰:۰۱:۵۶
تحلیل بسیار بجا و خوبی ست و از طرفی جسارت نویسنده در نگارش واقعیتها را نشان میدهد . خوشا به سعادت خواهر سراجی (8023)
 
سهیلا دانش نارویی
۱۳۹۳-۰۸-۱۸ ۲۰:۰۹:۱۵
اسلام بنده سیستانی مقیم تهران هستم ..خواندن مقالات خانم سراجی و اشعارش در سایتهای مختلف بنده را مسرور کرد . و به سیستانی بودنم خصوصا زن سیستانی بالیدم کاش از قبیل ایشان چند نفری درزابل بودند تا دیگر به ما برچسب بی فرهنگ نزنند در شهرهای بزرگ ....کدامزن شهرستانی میتواند قلمی به این توانمندی داشته باشد ؟افسوس و صد افسوس که سیستان را مسئولان یاری نمیکنند...درود خانم سراجی و قلمت همچنان پرتوان باد (8024)